زندگی همچون تکنوازی ویولن در ملاعام و یادگیری نحوهٔ نواختن آن حین فرآیند اجراست.
ـ ساموئل باتلر
نوعی اندوه وجود دارد که در لحظاتِ آرام بین کلیکها، اعلانها و اسکرول کردنهای بیپایان پدیدار میشود؛ غم از دست دادن شفافیت.
در عصر دیجیتال ـ که هر لحظه به صفحه نمايش خود نگاه میکنیم، برای ما یک حواسپرتی دیگر، یک پیام دیگر و یک نظر دیگر دارد ـ فیلتر کردن صدا و تمرکز بر آنچه واقعاً مهم است، تقریباً غیرممکن به نظر میرسد.
ما از هر جهت با حقایق، آمار، سرفصلها و داستانهای شخصی محاصره شدهایم و بمباران میشویم. همه آنها توجه ما را میطلبند و ادعا میکنند که فوری، مهم یا تغییردهندۀ زندگی هستند.
اما در میان سیلی از محتوای دیجیتال، شفافیت از دست میرود.
ذهن ما درهم و برهم میشود؛ درست مانند اتاقی پر از کتابهای باز و افکار ناتمام. ما ـ با میل و اشتیاق ـ معنا را در دریایی از دادهها جستجو میکنیم، اما تنها چیزی که مییابیم سردرگمی بیشتر است.
در اینجا، غم و اندوه به این دلیل ظاهر میشود که ما توانایی پردازشِ اطلاعات به روشی منسجم، متناسب، منطقی و متمرکز را از دست دادهایم. در حقیقت، ما سوگوار فرصتی هستیم که از دست رفته است؛ فرصتی برای تأمل کردن، عمیق و شفاف اندیشیدن و با روشنبینی تصمیم گرفتن؛ اما حیف که اکنون، همه چیز سریع و مبهم است.
ما خستهایم از این همه دویدنها و نرسیدنها و دلمان کمی خلوت و سکوت میخواهد؛ اما در عوض، با جریانی بیپایان از محرکهای بیرونی احاطه شدهایم که همگی توجه ما را میطلبند. به محض اینکه برای استراحت و آرامش کمی توقف میکنیم، این سروصداها همۀ فضاهای خالی را پر میکنند و جای دنج و ساکتی باقی نمیگذارند. در این شرایط، شنیدن صدای افکار، خواستهها و نیازهای خودمان سختتر میشود.
هر روز بهقدری باران اخبار، نظرات و هشدارها بر سرمان میبارد که احساس میکنیم در حال غرق شدن هستیم. توجه ما بین هزاران کار مختلف بهگونهای تقسیم شده است که دیگر قادر نیستیم روی هیچ یک از آنها کاملاً تمرکز کنیم.
با این وجود، ما همچنان به مصرف بیش از حد محتوا ادامه میدهیم؛ چراکه فکر میکنیم با انجام این کار، ممکن است معنا، پاسخ یا راهحلی پیدا کنیم.
شبکههای اجتماعی، خبرگزاریها و حتی پیامهای شخصی، اغلب محیطی را ایجاد میکنند که در آن احساسِ نیاز دائمی به واکنش وجود دارد؛ نیاز به پسندیدن، نیاز به نظر دادن، نیاز به اشتراکگذاری یا نیاز به همگام شدن با آخرین پدیدهها، تحولات یا بحرانها.
آنچه ما را خسته و اندوهگین میکند، درک این موضوع است که دائماً برای پاسخ دادن یا تعامل داشتن تحت فشار هستیم؛ از این رو، درمانده و سرگردان شدهایم و برایمان شفاف و مشخص نیست که چه چیزهایی واقعاً سزاوار انرژی، تمرکز و توجه ما هستند.
در این عصر پریشانفکری، لحظاتِ زندگیمان آمیخته به اضطراب و استرس است. به سرعت از یک کار به کار دیگر جا به جا میشویم، ایمیلها را در حین اسکرول کردن در شبکههای اجتماعی بررسی میکنیم و حتی هنگام غذا خوردن یا قبل از خواب، به کار بعدی که در انتظارمان است فکر میکنیم.
حقیقت این است که اگر همینطور ادامه دهیم به تدریج توانایی ما برای تمرکز روی یک چیز برای مدت طولانی، کاهش مییابد و به همراه آن، تفکر عمیق و شفافیت کمتر میشود.
این چندپارگی توجه و تقسیم مداوم آن، باعث احساس غم و اندوه عمیق میشود؛ غم از دست دادن توانایی خود برای غرق شدن در یک فعالیتِ معنادار؛ طوری که توجه خود را کاملاً متوجه آن کنیم و از انجامش عمیقاً لذت ببریم.
وقفههای مداوم، روی رابطه ما با خودمان تأثیر میگذارند. آنها اجازه نمیدهند بدون حواسپرتی با افکار و احساسات خود عمیقاً درگیر شویم و به شکلی معنادار، آنها را پردازش کنیم.
همچنین، روی رابطه ما با دیگران نیز اثرگذار هستند و باعث میشوند که ما در همنشینی با آدمها احساس کنیم که تجربه و پختگی لازم را نداریم.
لایه دیگری از اندوه به دلیل ترس از دست دادن به وجود میآید. در دنیای دیجیتال، همیشه اتفاقی رخ میدهد که توجه ما را به خود جلب میکند.
جریان دائمی و بیپایان بهروزرسانیهای دوستان، اینفلوئنسرها و رسانهها این حس را در ما ایجاد میکند که اگر دائماً درگیر نباشیم، چیز مهمی را از دست میدهیم یا عقب میمانیم.
معمولاً آنچه ما میبینیم، یک نسخۀ بینقص از زندگی دیگران است. این میتواند منجر به احساس بیکفایتی شود؛ چراکه ما زندگی واقعی و پیچیده خود را با بهترین لحظاتِ دیگران مقایسه میکنیم.
علیرغم اینکه عصر دیجیتال امکان دسترسی سریع و آسان به ارتباطات را فراهم کرده، درک این موضوع که بیشتر این ارتباطات سطحی هستند، حزنی ناشناخته را در ما ایجاد میکند.
ما ممکن است هزاران «دوست آنلاین» داشته باشیم، اما واقعاً چند نفر از آنها را میشناسیم؟ چند نفر از آنها واقعاً ما را میشناسند؟ هر چه بیشتر از طریق صفحه نمایش با دیگران تعامل داشته باشیم، عمق ارتباط رو در رو و آسیب پذیری ناشی از آن را از دست میدهیم.
این توهمِ ارتباط، باعث ایجاد حس پوچی میشود. شاید فکر کنیم که دائماً در حال تعامل هستیم؛ اما در واقع، این تعاملات اغلب کوتاه و سرسری هستند.
غم و اندوه در اینجا به خاطر از دست دادن ارتباط اصیلِ انسانی است؛ نوعی از ارتباط که بهواسطۀ تجربهای مشترک، گفتگویی عمیق و بودن در کنار طرف مقابل در یک فضای فیزیکی ایجاد میشود. ما سوگوار نزدیکی و صمیمیتی هستیم که هرگز از پشت صفحه نمایش نمیتوانیم واقعاً آن را تجربه کنیم.
شاید خلوت کردن با خود بتواند آرامش را به ما بازگرداند.
گذر از این رنج، وقتی ممکن میشود که هر روز زمانِ خاصی را برای سکوت، سکون و سادگی در نظر بگیریم و آگاهانه خودمان را برای لحظاتی، از زیر رگبار دائمی سروصداهای دیجیتال دور نگه داریم تا ذهنمان خالی شود و به آرامش برسیم.
ایجاد حد و مرز و محدود کردن مصرف محتوا نیز میتواند در این راه مؤثر باشد. درحالیکه بیشتر وقتمان را در طول روز صرف تماشا و لمسِ صفحه نمایش میکنیم، مرزها و محدودیتها بین ما و صفحههای نمایش حائل میشوند و به ما فرصت آرام شدن میدهند.
خاموش یا بیصدا کردن وسایل دیجیتال، مدیریت منابعی که برای کسب اخبار استفاده میکنیم یا فاصله گرفتن از شبکههای اجتماعی برای مدت زمان مشخص، چند نمونه از محدود کردن مصرف محتوا هستند.
این محدودیتهای آگاهانه و آزادانه، از خواستهها، نیازها، توجه و علاقۀ قلبی و عمیق ما محافظت میکنند و فرصتی به وجود میآورند تا روی آنچه مهم و ضروری است تمرکز کنیم.
آنچه ما را با قدرت از میان غم عبور میدهد، زندگی در لحظه است؛ اینکه به افکار و احساساتِ خود توجه کنیم، در یک زمان فقط بر یک کار تمرکز داشته باشیم و فعالیتهایی را انجام دهیم ـ که بدون نیاز به تائید گرفتن ـ صرفاً خلاقیتمان را پرورش میدهند و روحمان را جلا میبخشند.
زندگی در لحظه، به معنای تجربۀ شادمانی در لحظاتِ آرام و ساکت و در سادگیِ حضور داشتن است؛ بدون اینکه نیازی به تحریک و تهییج یا به روز رسانی مداوم، در خود احساس کنیم.
کشف مجدد توانایی تفکر عمیق، کار عمیق و درگیر شدن کامل و معنادار با دنیای اطرافمان، مسیر بازیابی شفافیت و رهایی از غم را هموار میکند.
در این فرایند، کم کم یاد میگیریم که از ایدۀ آهستگی و زندگی آهسته استقبال کنیم؛ که نیاز نداشته باشیم همه جا باشیم و همه چیز را بدانیم؛ که تنها بر آنچه واقعاً برای ما مهم است تمرکز کنیم.
ما مخالف تکنولوژی نیستیم؛ بلکه میخواهیم به شکلی از آن استفاده کنیم که از خطر قطع ارتباط با آنچه اصیل، حقیقی و معنادار است، در امان بمانیم و بتوانیم پتانسیلهای بالقوۀ آن را به خدمت بگیریم.
صحبت از ساختن یک زندگی بهتر به کمک تکنولوژی است؛ این در مورد بازپسگیری شفافیت، توجه، زمان و آرامش خود در دنیایی است که اغلب میخواهد همۀ آنها را با هر فریب و نیرنگی از ما بگیرد.
پینوشت
• تصویر از: Francesco Chiacchio
عضویت در خبرنامه
اینجا محل نوشتن تسلی بخش است. اگر کنجکاو و علاقمند هستید از طریق این روش، با حقیقتِ خودتان بیشتر آشنا شوید ایمیل خود را وارد کنید تا به جمع ما بپیوندید و هر هفته، ایدههای خلاقانه و مطالب جدید را دریافت کنید.