نوشتن تسلی بخش ـ عبور از دیوارها

نوشتن تسلی بخش ـ عبور از دیوارها

مطلب قبلی، یک مقدمه کوتاه برای آشنایی بود و در این مطلب می‌خواهم در مورد «نوشتن تسلی بخش» و اهمیتِ آن، بیشتر صحبت کنم.

راستش من خودم از مقدمه چینی و توضیح دادن در مورد یک موضوع، اصلاً خوشم نمی‌آید اما فکر می‌کنم لازم است کمی در مورد فضایی که در حال ساختنش هستم بیشتر حرف بزنم تا شما هم بیشتر بدانید و بتوانید بهتر تصمیم بگیرید.

بریم سر اصل مطلب.

اغلب آدم‌هایی که آن‌ها را می‌شناسم ـ همان‌هایی که با هم در محیط مشابهی بزرگ شده‌ایم و مدرسه رفته‌ایم و تجربیات دردناک مشترکی داشته‌ایم ـ متأسفانه، در حال حاضر، روزگار خوشی را سپری نمی‌کنند.

تا آنجایی که من خبر دارم، گروهی از آن‌ها به دام مواد مخدر افتاده‌اند. گروهی دیگر به سمت روابط بی‌سرانجام، ناسالم و آسیب‌رسان کشیده شده‌اند و گروهی هم تنها و افسرده در گوشه‌ی آسایشگاهی دور از شهر در خود مچاله شده‌اند و رنج می‌کشند.

اما چرا من چنین سرنوشتی نداشته‌ام؟ من هم در محیطی شبیه آن‌ها زندگی کرده‌ام. مگر این تقدیر و سرنوشتِ از پیش تعیین‌شده‌ی همه کسانی نیست که چنین رنجی را به دوش می‌کشند؟ چرا من به چنین سرنوشتی دچار نشده‌ام؟ رنج همه ما مشترک بود. آنچه آن‌ها از سر گذرانده‌اند، من نیز همان را تجربه کرده‌ام.

برای یافتن جوابِ سؤالم به گذشته رجوع می‌کنم.

در دوازده سالگی متوجه شدم که تنها هستم و فقط خودم باید از خودم مراقب کنم. متوجه شدم که نیاز به یک پناهگاه دارم. پناهگاه من برخلاف بیشتر دوستان و آشنایانم مواد مخدر یا پناه بردن به آدم‌هایی که آن‌ها را نمی‌شناختم، نبود.

پناهگاه من کتاب‌ها بودند و دفتری که در آن می‌نوشتم. من در این دفتر، خاطراتِ روزانه‌ام را یادداشت نمی‌کردم بلکه درباره چیزهایی می‌نوشتم که به آن‌ها نیاز داشتم. درباره دغدغه‌هایم، درباره آرزوهایم، درباره احساسی که داشتم و درباره آنچه حجم زیادی از فکر و ذهنم را مشغول خودش کرده بود.

من برای نوشتن، به کلمات و جملات نیاز داشتم و به مرور زمان، این نیاز من تبدیل به یک عشق شد چرا که عاشق کشفِ کلمات و جملات از دلِ کتاب‌ها شدم؛ کلمات و جملاتی که به شدت عاشقانه، خردمندانه، واقعی، انسانی، مهربان، باشکوه، نورانی و تسلی بخش بودند.

نوشتن، من را نجات داد. به همین سادگی.

نوشتن، بزرگم کرد. پناهم داد. مراقبم بود. دستم را گرفتم تا غرق نشوم. کمکم کرد عاشق مردی شوم که نگاهی انسانی و عاشقانه به من دارد. فرصتی برایم فراهم کردم تا حسِ مادر بودن را تجربه کنم. آینه‌ای شد تا بتوانم بخش‌های زخمی و آسیب‌دیده‌ی وجودم را در آن ببینم و به خودم شانس رشد و بهبود بدهم.

نوشتن، من را از دیوارها عبور داد تا بتوانم جایی فراتر از همه‌ی محدودیت‌ها، احساس ارزشمندی کنم و از زندانِ تنهایی خویش، رها شوم.

سال‌ها بعد، وقتی متوجه شدم دکتر جیمز پنه‌بکر (James W. Pennebaker)، استاد دانشگاه، تحقیقی در مورد تأثیر شفابخش نوشتن انجام داده و حتی در این مورد کتاب هم نوشته است (Opening Up by Writing It Down)، بیشتر به درست بودن مسیری که در زندگی‌ام انتخاب کرده‌ام ایمان آوردم. چون مطمئن شدم کاری که انجام می‌دهم یک روش علمی است و تحقیقات علمی آن را اثبات و تأیید می‌کند.

پس می‌توانم با خیال راحت این روش را به بقیه هم پیشنهاد بدهم.

من اسم این روش را «نوشتن تسلی بخش» گذاشته‌ام چون آرامم می‌کند و فضای امن و راحتی را برایم فراهم می‌کند تا به دور از آشفتگی و هیاهوی درون و بیرونم، درباره مسائلی بنویسم که آزارم می‌دهد و آن‌قدر به نوشتن ادامه بدهم تا دیدگاه (perspective) جدیدی در مورد آن‌ها پیدا کنم.

این روش هیچ هزینه و ضرری ندارد. می‌توانید آن را امتحان کنید و ببینید آیا برای شما هم کار می‌کند؟

همه چیز بستگی به خودتان دارد.

هنریت آن کلاوسر (Henriette Anne Klauser) می‌گوید: «نوشتن کمکتان می‌کند حقیقت را بگویید چون مجبور نیستید در حین نوشتن، تظاهر کنید. هر چیزی که روی کاغذ می‌بینید در نظرتان حقیقت است. دیدن دروغ در نوشته دردناک است. وقتی چیزی می‌نویسید، دوباره آن را می‌خوانید و متوجه حقیقت آن می‌شوید و می‌گویید، این همان حقیقتی است که در قلبم احساس می‌کنم. وقتی قلبتان را روی کاغذ می‌آوردید، دیگر مجبور نیستید خودخوری کنید یا زمان و انرژی‌تان را هدر بدهید.

نوشتن نه تنها ما را برای استقبال از فرصت‌ها آماده می‌کند بلکه با یادآوری مهارت‌ها و نقاط قوتمان، اعتماد به نفس بیشتری در ما ایجاد می‌کند. زمانی که شروع به نوشتن می‌کنید مسائل برایتان روشن می‌شوند و مسئولیت اعمالتان را بر عهده می‌گیرید. در این صورت، متوجه می‌شوید چه انتخاب‌هایی پیش رو دارید و حالا دیگر این شما هستید که می‌توانید در مورد این انتخاب‌ها تصمیم بگیرید. شما قربانی نیستید و بلکه مالک و اختیاردار زندگی‌تان هستید. زمانی که کنترل زندگی‌تان را به دست می‌گیرید می‌توانید همان‌طور که می‌خواهید زندگی کنید.

اگر می‌خواهید با نوشتن همه چیز برایتان روشن شود دست از گله و شکایت بردارید، سؤالات بیهوده را کنار بگذارید و سرپوشی را که روی ناراحتی‌های خود گذاشته‌اید، بردارید. به نوشتن ادامه دهید، از نقطه تسلیم و ناامیدی عبور کنید، فکر نکنید دیگر فکری به ذهنتان نمی‌رسد، در مورد خودتان بد قضاوت نکنید، غر نزنید و فکر نکنید کارتان احمقانه است. به نوشتن ادامه بدهید. آن‌قدر بنویسید تا همه چیز برایتان روشن شود و آن‌قدر بنویسید که شگفت زده شوید.

«دیوارها» در هستند؛ آن سوی «در» همه چیز ساده‌تر است. وقتی نشان می‌دهید که می‌خواهید از دیوار عبور کنید مقاومت از میان برداشته می‌شود و «دیوار» به «در» تبدیل می‌شود، دری که اغلب به روی زیبایی‌ها و مسائل غیرقابل‌پیش‌بینی گشوده می‌شود. دیوار مانعتان می‌شود و در راه را به رویتان می‌گشاید. راه به کدام سمت؟ این دیگر به انتخاب شما بستگی دارد که بعد از گذر از دیوار، در کدام راه قدم بردارید.»

اما از کجا شروع کنیم؟

من باور دارم نوشتن، ابزاری است که در تمرکز بر خویشتن، توجه به قابلیت‌ها و نیروهای انسانی خود و بهبود زندگی شخصی به ما کمک می‌کند و از این طریق، باعث جوشش حکمت و خرد از درونِ ما می‌شود و به ما امکان می‌دهد، به قدرت و ذخایر نامحدودی که در ژرفای وجود هر یک از ما خفته و نهفته است، دسترسی پیدا کنیم.

ولی اغلب اوقات نمی‌دانیم از کجا باید شروع کنیم. من هم بارها این مشکل را تجربه کرده‌ام.

راهکاری که معمولاً من در این شرایط از آن استفاده می‌کنم این است که از یک تصویر به عنوان محرک یا برانگیزاننده‌ یا Trigger استفاده می‌کنم.

این تصاویر مثل آینه عمل می‌کنند و به من این امکان را می‌دهند تا بتوانم زوایای پنهان ذهن خودم را آشکار و درک کنم. معمولاً، پوشه‌ی من پر از تصاویری است که محرکی برای پردازش احساسات و افکار من هستند و باعث می‌شوند، به یک موضوع یا مسئله از جایگاه و منظری متفاوت نگاه کنم.

من نوشتن را با نگاهی به این تصاویر شروع می‌کنم و بیشتر مواقع هم مؤثر و راهگشا بوده است.

خب. زیاد قصد ندارم پرحرفی کنم. فکر می‌کنم بیشتر مطالب مهمی که دوست داشتم شما بدانید را گفتم.

در مطلب بعدی، می‌رویم سراغ مهم‌ترین و جذاب‌ترین مرحله یعنی مرحله شروع مسیر نوشتن تسلی بخش.

قرار است در این مسیر، هر هفته با هم از یک تصویر نمونه به عنوان محرکِ نوشتن تسلی بخش استفاده کنیم. این یک تمرین است برای اینکه بتوانیم هر کدام از ما با توجه به نیازها و ارزش‌ها و خواسته‌های خودمان، بخشی از وجودمان را که نیاز به بهبود دارد از طریق نوشتن کشف کنیم و رهایی و آرامش را تجربه کنیم.

تسلی بخش پایانی

یکی از تسلی دهندگان دوست داشتنی من رندی پاش (Randy Pausch) است. من سال‌ها پیش، این جملات زیبای او را در دفترم یادداشت کردم و حالا که صحبت از «عبور از دیوارها» شد می‌خواهم آن را اینجا با شما هم به اشتراک بگذارم. شاید برای شما هم تسلی بخش باشد.

دیوارهای بلند را نساخته‌اند تا مانع رسیدن ما به رؤیاهایمان شوند.
دیوارها را ساخته‌اند تا با سخت کوشی و عبور از آن‌ها، به خود و دیگران نشان دهیم که رؤیاهایمان چقدر برایمان مهم هستند. دیوارها مانع ما نیستند. دیوارها وجود دارند تا مانع کسانی شوند که به اندازه‌ی ما، رؤیاهایشان را دیوانه‌وار دنبال نمی‌کنند.

عضویت در خبرنامه

اینجا محل نوشتن تسلی بخش است. اگر کنجکاو و علاقمند هستید از طریق این روش، با حقیقتِ خودتان بیشتر آشنا شوید ایمیل خود را وارد کنید تا به جمع ما بپیوندید و هر هفته، ایده‌های خلاقانه و مطالب جدید را دریافت کنید.

مطالب پیشنهادی:
فهرست