نوشتن تسلی بخش ـ چقدر حیف و چه بی‌دلیل!

نوشتن تسلی بخش ـ چقدر حیف و چه بی‌دلیل!

من جایی در زندگی‌ام متوجه شدم که خوش‌بینی فقط به طور موقت کمکم می‌کند تا با فشارها و سختی‌های زندگی کنار بیایم اما در درازمدت، نیاز دارم مسائلِ مهم زندگی‌ام را به شیوه‌ای ژرف‌تر و اساسی‌تر ببینم.

به همین خاطر به دکتر آلبرت آلیس روی آوردم تا از کتاب او کمک بگیرم.

به نظر من، آلبرت آلیس، یکی از تسلی دهندگانی است که در کتاب‌هایش (به طور خاص کتاب: How To Control Your Anxiety Before It Controls You) به بیان برخی مطالب تسلی بخش و کاربردی درباره علت ناراحتی و اضطرابِ شدید می‌پردازد.

او باعث شد به این موضوع مهم فکر کنم که من باید احساساتِ قوی داشته باشم و هنگامی‌ که در زندگی با مشکلی مواجه می‌شوم، باید بتوانم احساسم را به درستی و شفاف بیان کنم.

آلیس از روشی استفاده می‌کند که به شدت با تفکر علمی، استدلال و واقعیت سازگار است و هدفش ایجاد یک تغییر فلسفی عمیق و یک دیدگاه جدید بنیادی در زندگی است.

چند پاراگراف تسلی بخش از این کتاب

آلبرت آلیس می‌گوید: «عملاً تمام ناراحتی‌های انسان‌ها و اضطراب‌های هیجانی آن‌ها کاملاً غیرضروری هستند. اگر بخواهیم آن‌ها را غیراخلاقی ننامیم! وقتی خودتان را به شدت مضطرب و افسرده می‌کنید واضح است که بر ضد خودتان عمل می‌کنید و در مورد خودتان غیرعادلانه و غیرمنصفانه رفتار کرده‌اید.

اختلالاتی که در شما به وجود آمده‌اند هم به شدت بر گروه اجتماعی شما تأثیر می‌گذارند. باعث می‌شوند اقوام و دوستانتان و تا حدی هم اجتماع احساس ناراحتی کنند.

بهای خشمگین کردن و وحشت‌زده کردن شما گزاف است. در هنگام از دست دادن پول و وقت و در تلاش‌های بیهوده‌ای که به خرج داده‌اید. در دلتنگی‌ها و اضطراب‌های ذهنی بیهوده. در خراب کردن شادی‌های دیگران. در از بین بردن پتانسیل لذت در طول یک زندگی؛ بله یک زندگی که فقط یک بار خواهید داشت. چقدر حیف و چه بی‌دلیل!

ما می‌توانیم این‌طور انتخاب کنیم که به طور قابل توجهی خودمان را تغییر دهیم. ما قادر هستیم که قوی‌ترین تفکرات، احساسات و اعمال خود را تغییر دهیم. چرا؟ چون برخلاف پرندگان و میمون‌ها و سوسک‌ها، ما انسان هستیم. به عنوان انسان ما با ویژگی‌هایی متولد شده‌ایم که مخلوقات دیگر به ندرت دارا هستند؛ توانایی فکر کردن در مورد تفکراتمان از همین ویژگی‌هاست.

ما نه تنها به طور طبیعی فیلسوف هستیم بلکه می‌توانیم در مورد فلسفه‌های خود هم فیلسوفانه دلیل بیاوریم و در مورد دلایل خود استدلال کنیم؛ که ما را خوشبخت کرده است؛ که به ما خودمختاری و اراده آزاد داده است. چون اگر ما یک متفکر سطحی بودیم و نمی‌توانستیم فکرهایمان را بررسی کنیم و نمی‌توانستیم احساساتمان را سبک و سنگین کنیم و یا اعمال خود را مرور کنیم، چه بودیم، کاملاً گیج و سرگردان.

در حقیقت ما گیج و محدود به عادت نیستیم. البته اگر نخواهیم که باشیم. چون می‌توانیم نسبت به محیط اطرافمان و خودمان آگاه باشیم. ما با نوعی پتانسیل و توانمندی منحصر به فردی به دنیا آمده‌ایم تا رفتار و تفکراتمان را مشاهده و بررسی کنیم.

فرض کنیم وقتی ناعادلانه و غیرمنصفانه از گرفتن وامی محروم می‌شوید و یا فرصت به دست آوردن شغلی را از دست می‌دهید، خودتان را به شدت مضطرب، افسرده، تباه و خشمگین می‌کنید. احساس می‌کنید با شما غیرمنصفانه رفتار شده است و در مورد بی‌عدالتی، به شدت خودتان را ناراحت می‌کنید. آیا هنوز هم می‌توانید انتخاب کنید که واکنشی نرمال و طبیعی داشته باشید، احساس طبیعی و هیجان سالم را در مورد ناراحتی‌ها و یأس‌ها بپذیرید و آن‌ها را در آینده در راه کمک به خودتان مورد استفاده قرار دهید، با آن‌ها زندگی کنید و از آن‌ها بهره بگیرید؟

آیا هنوز هم می‌توانید انتخاب کنید که چنین احساسات بسیار قوی را داشته باشید یا نداشته باشید؟ به طور قطع بله. کاملاً می‌توانید.

مهم نیست چقدر عملکردتان بد باشد، مهم نیست دیگران چقدر نسبت به شما غیرمنصفانه رفتار می‌کنند، مهم نیست تحت چه شرایط بدی زندگی می‌کنید. شما واقعاً همیشه توانایی و قدرت تغییر احساسات شدید اضطراب و یأس و خصومت را دارید. اگر به قدر کافی به شکل علمی و اصولی تمرین کنید، قطعاً می‌توانید.»

دیگر نمی‌خواهم به شکل بیهوده و نامناسبی مضطرب، عصبی و وحشت‌زده باشم…

این جمله‌ای است که بعد از خواندن کتاب آلبرت آلیس در دفترم نوشتم و بعد از آن سه نقطه گذاشتم.

من در محیط و زمانه‌ای زندگی می‌کنم که با خبرهای بد و اتفاقاتِ تلخ و ناگوار احاطه شده‌ام؛ خبرها و اتفاقاتی که دائماً مضطرب، عصبی و وحشت‌زده‌ام می‌کنند.

در این لحظات، به نوشتن تسلی بخش نیاز دارم و باید این جمله را ادامه بدهم و کامل کنم تا به آرامش برسم. تصویری که به عنوان محرک نوشتن استفاده می‌کنم به من کمک می‌کند عمیق‌تر و مؤثرتر فکر کنم و احساساتم را بنویسم.

شروع نوشتن تسلی بخش با استفاده از تصویر بالا

در این تصویر، مردی را می‌بینم که دست کودکی را گرفته و او را به آرامی از پله‌ها بالا می‌برد. پله‌ها زیاد هستند طوری که به نظر می‌رسد پایانی ندارند.

رفتار مرد ـ که حدس می‌زنم در اوایل چهل سالگی خود است ـ آرام و حمایت‌کننده به نظر می‌رسد؛ چراکه با دقت و نگرانی صادقانه، دست کودک را گرفته است.

از کجا فهمیدم نگرانی مرد واقعی است؟ چون او کمی به جلو خم شده و این می‌تواند نشان‌دهنده مراقبتِ عمیق و توجه و آمادگی‌اش برای کمک باشد. مرد در حالی که به طرف کودک خم شده با لبخندی واقعی او را حمایت و تشویق می‌کند و به او اطمینان می‌دهد.

حالتِ کودک نشان می‌دهد که در کنار مرد احساس راحتی و امنیت می‌کند و بالا رفتن از پله‌ها برایش آسان‌تر شده است. کودک دست کوچکش را با اعتماد و اتکا به دست مرد سپرده است و در حضور او، آرام و مطمئن قدم برمی‌دارد.

رفتار مرد بر اساس اصالت و صداقت است. او کاملاً حضور دارد و در حمایت و مراقبت از کودک، خودش را متعهد و مسئول می‌داند. برای من واضح است که قصد او کمک به کودک برای بالا رفتن از پله‌هاست و در این راه، همه تلاش خودش را می‌کند؛ بدون تظاهر یا اغراق.

مرد، سرعتِ خود را طوری تنظیم می‌کند که با سرعتِ کودک مطابقت داشته باشد. انتخابِ او برای راه رفتن در کنار کودک و آمادگی‌اش برای ارائه هرگونه حمایتی، بیانگر شفقت و اشتیاقِ او برای کمک به کودک در این لحظات سخت و طاقت فرساست.

این تصویری است ساده و خالی از عناصر غیرضروری که در آن هیچ اثری از هجوم رنگ‌ها و احساساتِ متفاوت نیست. تصویری است که تنها بر مرد و کودک تمرکز دارد و ارتباط و تلاش مشترکِ آن‌ها را برجسته می‌کند. تصویری است که احترام متقابل را نشان می‌دهد و در آن، بالا رفتن از پله‌ها با هم و در کنار هم نماد سفری انسانی و رو به جلوست.

اتمسفر این تصویر برای من تسلی بخش است.

من در این تصویر می‌توانم به خوبی مهربانی، صداقت، همدلی و خرد مرد را ببینم. رفتار مرد مملو از مهربانی است. او مثل کودک آرام قدم برمی‌دارد، گام خود را مطابق با گام کودک تنظیم می‌کند و در صورت لزوم مکث می‌کند. کلمات محبت‌آمیز و لحن اطمینان‌بخش او فضایی را فراهم می‌کند که کودک در آن احساس امنیت و حمایت کند.

هر حرکتی، از گرفتن آرام دستِ کودک تا تشویق محبت‌آمیز او، گواهی بر شفقت مرد است.

مرد تظاهر به کامل بودن نمی‌کند بلکه در اوج فروتنی، بهترین حمایت خود را ارائه می‌دهد. او با کودک در تعاملی مستقیم و صادقانه است و عمیقاً نیازهایش را درک می‌کند.

رفتار مرد با کودک در این تصویر به من نشان داد که در مسیر زندگی‌ام چقدر با خودم نامهربان بوده‌ام.

من وقتی رفتارم را با آن مرد مهربان و خردمند مقایسه می‌کنم تازه متوجه می‌شوم که به هر بهانه‌ای و در هر موردی خودم را مضطرب و افسرده می‌کنم. زمانی که اتفاق بدی برایم رخ می‌دهد یا درگیر مشکل و چالشی می‌شوم به شدت خودم را محکوم، تحقیر و سرزنش می‌کنم و به خاطرش مضطرب، عصبانی و افسرده می‌شوم.

این تصویر، لایه‌های پنهان و عمیقی‌تری از دیدگاهی که نسبت به خودم و اتفاقاتِ بد زندگی‌ام دارم را آشکار می‌کند و دیدگاه همیشگی من را زیر سوال می‌برد.

من در شرایط سخت زندگی‌ام به جای اینکه خودم و نیازهایم را درک کنم و فضایی به وجود بیاورم تا بتوانم در آرامش و امنیت، حس غم و نارضایتی خودم را بیان کنم، مضطرب و وحشت‌زده شرایط را برای خودم و اطرافیانم سخت‌تر و غیرقابل‌تحمل‌تر می‌کنم.

بنابراین به دیدگاهی جدید نیاز دارم تا بتوانم این عادتِ محدودکننده را کنار بگذارم و به بهترین حامی و مراقبِ خودم در شرایط سخت زندگی‌ام تبدیل شوم. به قول آلبرت آلیس، از اینکه خودم را به طور جدی در هر موردی مضطرب و افسرده کنم، دست بردارم.

من می‌توانم روش فکر کردن خودم را تغییر بدهم و خلاقانه تصمیم بگیرم به چه روشی در مورد فشارها و سختی‌ها فکر کنم. می‌خواهم از این آزادی انتخاب در زندگی خود استفاده کنم.

پس جمله‌ای که در دفترم یادداشت کرده بودم را این‌طور کامل می‌کنم:

دیگر نمی‌خواهم به شکل بیهوده و نامناسبی مضطرب، عصبی و وحشت‌زده باشم…

می‌خواهم با خودم همان‌گونه رفتار کنم که این مرد با کودک رفتار می‌کند. می‌خواهم با خودم مهربان باشم. می‌خواهم گام‌هایم را در زندگی مطابق با سرعت خودم تنظیم کنم. می‌خواهم مشوق و حامی خودم باشم. می‌خواهم با عینک متفاوتی به خودم و جهان اطرافم نگاه کنم.

می‌خواهم آهستگی را تمرین کنم و با تمام وجود زندگی کنم. می‌خواهم با خودم مثل یک کودک، با ملایمت و شور تمام، زیست و رفتار کنم. می‌خواهم تاب آوری را تمرین کنم تا وقتی همه‌ چیز برخلاف مراد پیش می‌رود با شجاعت و استقامت ، از ناملایمات عبور کنم.

می‌خواهم همچون کودکی ـ با تکیه بر دستان امن و حمایتگر خودم ـ در جهان گردش کنم و از دیدن هر چیز شگفت زده شوم و همواره جهان را از نو کشف کنم.

جرقه‌ای برای نوشتن تسلی بخش

آیا شما هم می‌خواهید از این آزادی انتخاب در زندگی خود استفاده کنید؟ اگر جوابتان مثبت است، بیایید امتحان کنیم.

شما با نگاه کردن به تصویر بالا چه چیزی به ذهنتان می‌رسد و به نظر شما چه نکته آموزنده، جالب و تسلی بخشی در آن وجود دارد؟

پی‌نوشت

تصویر از:  Maud Longeva

من این مطلب را با الهام گرفتن از ایده‌ها و پیشنهاداتِ کتاب هیچ چیز نمی‌تواند ناراحتم کنم نوشته‌ی دکتر آلبرت آلیس ترجمه‌‌ی مهرویه هاشمی نژاد تنظیم کرده‌ام و عنوان مطلب را هم از فصل اول همین کتاب وام گرفته‌ام.

عضویت در خبرنامه

اینجا محل نوشتن تسلی بخش است. اگر کنجکاو و علاقمند هستید از طریق این روش، با حقیقتِ خودتان بیشتر آشنا شوید ایمیل خود را وارد کنید تا به جمع ما بپیوندید و هر هفته، ایده‌های خلاقانه و مطالب جدید را دریافت کنید.

مطالب پیشنهادی:
فهرست