در مطلب قبلی، با عنوان آدمک کوکی به این موضوع اشاره کردم که چطور محدودیتها باعث ناامیدی و افزایش اضطراب من شدند و در این مطلب میخواهم از جدایی و عشق بگویم.
با توجه به تصمیمی که قبلاً گرفتم و آن را با شما هم به اشتراک گذاشتم، خواستۀ واقعی من این است که تغییر کنم و وارد فصل جدیدی از زندگیام شوم. برای رسیدن به این هدف، نیاز دارم راهِ خودم را پیدا کنم و خیلی خوب میدانم که راههای زیادی وجود دارد.
یکی از این راهها این است که از همسرم جدا شوم، پسرم را به او بسپارم، به کشور دیگری مهاجرت کنم و به دنبال ساختن زندگی خودم بروم؛ زندگیای که خودم آن را انتخاب کردهام.
اما خوب که فکر میکنم میبینم شاید راهِ من به سوی یک زندگی معنادار و شاد، از جامعه و خانوادهام میگذرد.
در مطلب قبلی، از تخیل گفتم و اینکه چطور تخیل این امکان را به ما میدهد تا به امری متفاوت فکر کنیم. من در تخیل خودم از خانوادهام جدا شدم و این فرصت را به خودم دادم تا زندگیام را بدون آنها تصور کنم.
با تصور این جدایی، گریستم و دریافتم که چقدر عاشق همسر و پسرم هستم. دریافتم که عشقی بالغ بین من و خانوادهام وجود دارد. دریافتم که چنین عشقی، این جرئت و قدرت را به من میدهد که سرنوشتم را دوست داشته باشم و بر ناامیدی ناشی از شرایط زمانهای که در آن زندگی میکنم، چیره شوم.
عشق بالغ و اصیل، اضطراب شدید من را تسکین میدهد و باعث میشود بتوانم آنچه را از راه خِرد آموختهام، از نظر احساسی درک کنم و در زندگی به کار ببرم.
میتوانم بگویم این عشق، به رنجهای زندگیام هدف و معنا میدهد.
من دیگر خودم را یک آدمکِ کوکی و بیاراده نمیدانم که آزادی را فراموش کرده است، چراکه این بار ـ برخلاف گذشته ـ با آگاهی کامل و آزادانه، خودم انتخاب کردهام که با خانوادهام بمانم و آنچه را انتخاب کردهام، عمیقاً دوست دارم.
یکی از تسلی دهندگانِ خردمندی که چیزهای زیادی درباره جدایی و عشق از او آموختم اریک فروم است. فروم به من یاد داد که نباید به دنبال یافتن راهحلهای ناقص و جزئی برای مسئلۀ هستی باشم درحالیکه عشق جوابی رسا و کامل به معمای هستی است.
قبل از اینکه به سراغ نوشتن تسلی بخش با الهام از تصویر انتخاب شده برای این مطلب برویم، بخشهایی از کتاب هنر عشق ورزیدن (The Art of Loving) نوشتۀ اریک فروم ترجمۀ سعدالله علیزاده را با هم میخواهیم.
چند پاراگراف تسلی بخش از این کتاب
«نداشتن ارتباط با خود نوعی جدایی است و تجربۀ این جدایی سبب اضطراب میشود. در حقیقت، منبع تمام اضطرابهاست.
جدایی یعنی بریدن از همه چیز و نداشتن هیچ گونه استعدادی برای استفاده از نیروهای انسانی خود.
پس جدا ماندن یعنی بیچاره بودن، یعنی ناتوانی درک جهان، اشیاء و مردم. جدایی منشأ اضطراب شدید است.
اما با وجودی که به جدایی خود پی میبرند کماکان نسبت به هم بیگانه میمانند زیرا هنوز نیاموختهاند که به یکدیگر عشق بورزند. آگاهی از این جداییِ بشری ـ بیآنکه عشق آنها را به هم پیوند دهد ـ منشأ شرم است.
درعینحال، همین مسئله سرچشمه گناه و اضطراب نیز محسوب میشود.
بدین ترتیب عمیقترین نیاز انسان فائق آمدن بر این جدایی و رهایی از زندان تنهایی خویش است. انسان در هر سن و در هر فرهنگی همواره درصدد یافتن راه حلی برای یک مسئلۀ واحد است. مسئلۀ چگونگی فائق آمدن بر جدایی، چگونگی دستیابی به وحدت و چگونگی رهایی از زندگی فردی و یافتن یگانگی است.
انسانهایی برای التیام اضطرابِ جدایی سعی میکنند تفاوتها را از بین ببرند. آنها فردیت خود را از دست دادهاند. در این نوع از سازگاری، دیگر اثری از فرد باقی نمیماند. در چنین اتحادی است که در آن نفسِ فرد تا اندازۀ زیادی ناپدید میشود و هدف تعلق به گروه است.
اگر من مانند دیگرانم، اگر من احساسات و افکاری که مرا متفاوت سازد ندارم، اگر در آداب و رسوم، لباس، افکار و عقاید با الگوی گروه همنوایی دارم، نجاتیافتهام؛ نجات از احساس وحشتآور تنهایی.
در کارهای امروزی که کارمند یا کارگر روی تسمه نقالۀ بیپایانی کار میکند، دیگر از خصلت وحدتبخش کار چیزی باقی نمیماند. او دیگر خودش نیست؛ بنابراین هیچ نوع پیوندی جز همان سازگاری با جماعت صورت نمیگیرد.
انجام کارهای تولیدی، میخوارگی و عیاشی و سازگاری با جماعت، فقط میتوانند جوابهای ناقص و جزئی به مسئلۀ هستی باشند.
جواب کامل، در وصول به پیوند دو جانبه و در پیوند با شخص دیگر و در عشق نهفته است. بشریت بدون عشق نمیتوانست حتی یک روز هم به حیات خود ادامه دهد.
عشق جوابی رسا و کامل به معمای هستی است.
در عشق بالغ هیچ کس استثمار نمیکند و استثمار نمیشود، آزار نمیدهد و آزار نمیبیند، فرمان نمیدهد و فرمان نمیبرد، تحقیر نمیکند و تحقیر نمیشود.
عشق بالغ با حفظ تمامیت شخصیت و فردیت است. عشق نیروی فعال انسان است، نیرویی که دیوار بین انسانها را میشکند، نیرویی است که او را به دیگران پیوند میدهد.
عشق انسان را بر احساس انزوا و جدایی چیره میسازد با این حال به او امکان میدهد که خودش باشد و کلیت شخصیت خود را حفظ کند.
در عشق تضادی وجود دارد به این ترتیب که عاشق و معشوق یکی میشوند ولی درعینحال دو نفر باقی میمانند.»
شروع نوشتن تسلی بخش با استفاده از تصویر بالا
این تصویر، احساس خوبی به من میدهد و قلبم نیز آن را تائید میکند.
شمعی که در یک قاب فلزی و سرد میسوزد، با روحِ من همطنین است و آمیزهای از احساسات قوی را در من برمیانگیزد.
نور شمع، ملایم اما عمیق و درخشان است و چنان انعکاس چشمنوازی دارد که گیرایی خاصی به این تصویر بخشیده است.
باور من این است که تعامل بین نور ملایم شمع و قاب فلزی، فضایی دوستداشتنی و صمیمی را ایجاد کرده است.
قاب قلبی شکل، احتمالاً نماد عشق و ارتباط است و نور شمع، حس گرما، روشنایی و آرامش را القا میکند.
ترکیب این دو، عمقِ احساسی تصویر را افزایش میدهد. قلب نماد عشق و محبت است، درحالیکه شمعِ روشن حس سرزندگی، آرامش و رضایت، نزدیکی و لطافت، حرکت و پویایی، زنده بودن و صمیمیت را تداعی میکند. آنها با هم یک استعاره بصری قدرتمند را از لحظات عاشقانه و صمیمانه ایجاد میکنند.
گرمای حاصل از سوختن شمع با خنثی و سرد بودن قاب فلزی در تضاد است و باعث میشود این گفتۀ اریک فروم را بهتر درک کنم که «در عشق تضادی وجود دارد؛ به این ترتیب که عاشق و معشوق یکی میشوند ولی درعینحال دو نفر باقی میمانند.»
تضاد دیگری را نیز حس میکنم؛ تضادی که بین قاب فلزی بادوام و روشنایی زودگذر شمع وجود دارد و میتواند نمادی از ایدۀ عشق پایدار باشد. درحالیکه شعلۀ شمع موقتی و گذرا به نظر میرسد، جنس فلزی قابِ قلبی شکل، نشاندهنده تعهدی عاشقانه، پایدار و تزلزلناپذیر است.
شمع روشنی که در میان حصار فلزیِ محکم و ساختاریافته و بدون قفل قرار گرفته، نشان میدهد که «عشق» گرما، لطافت و مهربانی را در خود نگه میدارد و آن را پرورش میدهد.
و این برای من یادآور ارتباط، حقِ انتخاب داشتن و برخوردار بودن از احساس امنیت و راحتی در سایۀ حمایتگر عشق است.
آنچه من میبینم گرما، نور، عشق و صمیمیت است. فضای این تصویر، امکانی را برای من فراهم میکند تا در مورد تجربیات خود از عشق و ارتباط بیندیشم و بتوانم قدرتمندترین و هیجانانگیزترین احساساتم را به شکلی عمیق حس و توصیف کنم.
جرقهای برای نوشتن تسلی بخش
شما با نگاه کردن به تصویر بالا چه چیزی به ذهنتان میرسد و به نظر شما چه نکته آموزنده، جالب و تسلی بخشی در آن وجود دارد؟
پینوشت
• تصویر از: Cathal Macan Bheatha
عضویت در خبرنامه
اینجا محل نوشتن تسلی بخش است. اگر کنجکاو و علاقمند هستید از طریق این روش، با حقیقتِ خودتان بیشتر آشنا شوید ایمیل خود را وارد کنید تا به جمع ما بپیوندید و هر هفته، ایدههای خلاقانه و مطالب جدید را دریافت کنید.