نوشتن تسلی بخش ـ اشتباهی که به تجربه‌اش می‌ارزد

نوشتن تسلی بخش ـ اشتباهی که به تجربه‌اش می‌ارزد

امروز صبح فهمیدم برای اینکه بتوانم درباره احساسی که این روزها دارم بنویسم، به دامنۀ واژگان گسترده‌تری نیاز دارم و هر چقدر برای یافتن واژه‌های مناسب، بیشتر تلاش می‌کردم و به ذهنم فشار می‌آوردم، کمتر نتیجه می‌گرفتم.

تمام روز ذهنم درگیر این مسئله بود و حسابی کلافه و خسته شده بودم که یک مرتبه یاد یادداشتی از عباس کیارستمی افتادم که چند هفته پیش آن را در پوشۀ مخصوص جملات تسلی بخش ذخیره‌اش کرده بودم.

عباس کیارستمی می‌گوید: «بچه که بودم پیش خودم فکر می‌کردم که آیا زندگی یعنی پیشرفت و به جایی رسیدن، به وجود آوردن چیزهایی که تا دنیا دنیاست ماندگار باشد. یا اینکه زندگی برای لذت بردن است.
هنوز هم بر سر این دوراهی‌ام.
در لحظه‌های خلوت بی‌قراری، در درماندگی مزمن، خودم را از جریان پرشتاب امیال کنار می‌کشم، با کتاب شعری و بلافاصله متوجه شوکت پیرامونی می‌شوم.
عمری را در چنین جهانی سپری کردن عمری است با عزت و این برایم مایه تسکین است.»

من از میان واژه‌های کیارستمی واژه‌های کلیدی خودم را می‌توانستم پیدا کنم؛ «پیشرفت»، «لذت»، «ماندگاری»، «زندگی»، «دوراهی»، «خلوت»، «بی‌قراری»، «درماندگی»، «شتاب»، «امیال»، «شعر»، «شوکت»، «عمر»، «تسکین»

حالا با این واژه‌ها بهتر می‌توانستم احساسم را درک و تحلیل کنم. من بی‌قرار بودم، خودم را بر سر یک دوراهی می‌دیدم، احساس درماندگی می‌کردم. احساس می‌کردم سیلِ اتفاقات، سرزندگی و حس خوشبختی‌ام را با خودش برده و فقط ویرانه‌ای از رنج بی‌پایان به جا مانده است.

احساس می‌کردم دیگر طاقت این همه شتاب را ندارم و از فکر اینکه بعد از شش ماه ـ که از شروع سال جدید می‌گذردـ هنوز تقویم پارسال روی میز کارم است، از شرم در خودم مچاله می‌شدم.

شب‌ها پریشان از خواب می‌پریدم و احساس می‌کردم یک وزنۀ سنگین روی سینه‌ام فشار می‌آورد؛ طوری که نفس کشیدن برایم سخت می‌شد.

واژه‌های کیارستمی نه تنها به من کمک کرد احساسم را بنویسم بلکه کمکم کرد خودم را از «جریان پرشتاب امیال» کنار بکشم و به دنبال چیزی باشم که در میان این همه رنج و ناامیدی، برایم «مایه تسکین» شود.

خوب که به این موضوع فکر کردم متوجه شدم سال‌هاست به عنوان یک بزرگسال هیچ کاری انجام نمی‌دهم که توجه و علاقه‌ام را به خودش جلب کند یا باعث لذت و شادی‌ام شود؛ کاری که ساعت‌ها در آن غرق شوم و بدون توجه به قضاوت و نتیجه، فقط برای دلِ خودم انجامش دهم.

من خیلی وقت است که برای دلِ خودم کاری انجام نمی‌دهم؛ چون می‌ترسم وقت تلف کردن باشد، چون می‌ترسم اشتباه کنم. چون می‌ترسم اشتباهاتم باعث شود «پیشرفت» نکنم و «به جایی» نرسم. من می‌ترسم. از تجربه کردن می‌ترسم. از اشتباه کردن می‌ترسم. از مسخره و بیهوده بودن کارم می‌ترسم.

کتاب‌های کتابخانه‌ام، مایۀ تسکین من هستند. روی کتاب‌ها دست می‌کشم و از کنار تک تک آن‌ها رد می‌شوم تا اینکه به کتاب در فاصله دو نقطه نوشتۀ ایران درّودی می‌رسم. آن را برمی‌دارم و ورق می‌زنم تا مثل همیشه واژه‌های این کتاب آرامم کنند.

بخشی از این کتاب را با هم می‌خوانیم و بعد به سراغ نوشتن تسلی بخش با الهام از تصویر انتخاب شده برای این موضوع می‌رویم

چند پاراگراف تسلی بخش از این کتاب

«دوستان درگیر و نگران اشتباه من در انتشار این خاطرات پراکنده هستند و من درگیر قبولاندن اینکه؛ اشتباه اصل اجتناب‌ناپذیر زندگی است و انتشار این کتاب اشتباهی است که به تجربه‌اش می‌ارزد.

در باور من اصل مهم، پذیرش اشتباه است که تعریف دیگر زندگی است، پذیرش دلتنگی‌هاست که تعریف دیگر عشق است. گرچه آنچه مهم است به چشم دیده نمی‌شود و آنچه گفتنی است در قلب می‌ماند تا در سکوت ابراز شود.

من به حضور همین لحظه‌ای که اکنون جاری است باور دارم.

همین دیروز بود که معلم دبستان غلط‌های دیکته را مشق شب می‌داد و مفهوم لغات را می‌پرسید و من از ترس تمسخر همکلاسی‌ها، ورقه پُر اشتباه دیکته را لای دفترچه‌ها پنهان می‌کردم.

در طول سال‌های عمر، درس‌های زندگی را به سختی آموختم و در تجربیات سخت‌تری، به مفهوم پیچیده لغات پی بردم و سپس به تجربه آموختم که هیچ مفهومی مطلق نیست.

امروز که این خاطرات را مرور می‌کنم تا آن را به پایان برسانم، به این نتیجه می‌رسم که این همان مشق‌های تصحیح نشده یا غلط‌های دیکته‌ای هستند که هرگز صحیح نوشتنشان را یاد نگرفتم، با این تفاوت که دیگر از ترس تمسخر دیگران پنهانشان نمی‌کنم.

آموخته‌ام که از واقعیت آنچه هستم نگریزم و حضور خود را در عرصه‌ی زندگی با وجود ضعف‌ها و تکرار اشتباهات بپذیرم.

اگر قرار بود امروز این کتاب را بنویسم، حتماً آن را به‌ گونه‌ای متفاوت می‌نوشتم. چراکه در فاصلۀ نگارش این کتاب، نه تنها انگیزه‌ام بلکه ارزیابی و تأثیراتم از رخدادهای زندگی دگرگون شده‌اند.

امروز همچون دیروز نمی‌اندیشم و فردا هم مانند امروز نخواهم اندیشید. این دگرگونی تا آخرین لحظه‌های حیات تا آخرین تجربۀ زندگی‌ام ادامه خواهد یافت.

…تا این مرحله از زندگی دانسته‌ام که می‌باید کوله‌بار غم‌ها و دلتنگی‌ها را بر زمین گذارد و به استقبال آینده رفت حتی اگر این آینده یک روز یک ساعت یا فقط یک لحظه باشد. مطمئن هستم که بهترین لحظه، لحظۀ بعدی زندگی‌ام خواهد بود.

شاید لحظۀ بعدی، نوید خلق اثری باشد که هنوز نیافریده‌ام، ولی در لحظۀ بعدی، اثری به ابعاد آرزوهایم، اثری به رنگ عشق‌هایم، اثری به شفافیت تمام آینه‌ها، خلق خواهم کرد و سپس این اثر را در بالاترین نقطۀ آسمان بر خواهم افراشت تا تصویر تمامی این جهان در آن انعکاس یابد.»

شروع نوشتن تسلی بخش با استفاده از تصویر بالا

من در این تصور زنی را می‌بینم که از یکنواختی کارهای سخت و خردکنندۀ روزانه به فضای امنی که برای خودش ساخته، پناه آورده است؛ فضایی که در آن می‌تواند در امنیتِ کامل، دست از سانسور خودش بردارد و به تمامی، خودش باشد.

او به آنچه خلق کرده، می‌خندد و از اقدام جسورانۀ خودش برای ساختن چیزی ناقص و غیرحرفه‌ای اما شهودی و خودانگیخته لذت می‌برد.

به نظر من، این تصویر جوهرۀ شادی خلاقانه را به تصویر می‌کشد: ترکیبی از آزادی و حس رهایی، اشتیاق، سرزندگی و رضایت عمیقی که از ساختن چیزی منحصر به فرد به دست می‌آید.

من حدس می‌زنم این زن به درک عمیقی از زندگی دست یافته است. این را از نگاه کردن به چهرۀ آرام و شاد او فهمیدم.

کاملاً واضح است که او از کاری که در این لحظه انجام می‌دهد، احساس شادی و رضایت می‌کند؛ گویی به این حقیقت پی برده است که یک عمر تلاشِ او، به چند دقیقه از این تجربۀ ناب می‌ارزد.

اینجا مکانی است که او «ساختن» را جشن می‌گیرد؛ اینجا لذت و رضایتِ حاصل از خلق کردن را می‌تواند حس کند. اینجا با اشتباهات خود به جای انتقاد با کنجکاوی روبرو می‌شود.

این کنجکاوی ناشی از میل واقعی برای درک و یادگیری از هر تجربه است و ناامیدی بالقوه را به منبع الهام تبدیل می‌کند.

در این محیط، عمل «آفرینش» به تجربه‌ای عمیقاً رضایت بخش تبدیل می‌شود.

این بهشتی است که او می‌تواند در آن آزمون و خطا کند، تمرین و تجربه کند و تکامل یابد.

این زن کاری را انجام می‌دهد و حسی را تجربه می‌کند که من آرزوی آن را دارم.

او نه تنها کاستی‌ها را تحمل می‌کند و آن‌ها را مانعی بر سر راهش نمی‌بیند بلکه با آغوشی باز هر اشتباه و عیب و نقصی را به عنوان جزء لاینفک سفر خلاقانه‌اش می‌پذیرد.

در واقع، زمانی که یک شکاف غیرمنتظره ظاهر می‌شود یا محصول نهایی طبق تصورات و انتظارت او نیست، ناامید نمی‌شود و با کنجکاوی و پذیرش با این موضوع کنار می‌آید.

این رویکرد بی‌پروا نسبت به خطاها و اشتباهات، فضایی عمیقاً آرامش‌بخش را برای او فراهم کرده است. او می‌داند که اشتباهات شکست نیستند، بلکه بخشی جدایی‌ناپذیر از فرآیند خلاقیت هستند که منجر به زیبایی غیرمنتظره می‌شوند.

این دیدگاه، محیطی خلاقانه، پرورش‌دهنده و اطمینان‌بخش برای او ایجاد کرده که در آن می‌تواند آزادانه تجربه کند؛ چراکه می‌داند، حتی اگر کار خوبی از آب درنیاید، باز هم به رشد و توسعه مهارت‌های او کمک خواهد کرد.

در چنین فضای امنی، کاستی‌ها و ناکاملی‌ها نه تنها پذیرفته می‌شوند بلکه مورد تجلیل قرار می‌گیرند.

بنابراین، مدل ذهنی این زن به او کمک می‌کند، جسورانه و بدون تردید، هر چیزی را امتحان کند و به ماجراجویی و کاوش بپردازد.

دانستن اینکه «اشتباهات» بخش طبیعی و ارزشمندی از فرآیند تسلط بیشتر و تحقق شخصی هستند، احساس راحتی و آزادی را فراهم می‌کند و فشار برای بی‌نقص بودن را کاهش می‌دهد.

من فکر می‌کنم رویکرد این زن می‌تواند برای هر کسی که مثل من دوست دارد کار خلاقانه‌ای برای دلِ خودش انجام دهد ولی از اشتباه کردن می‌ترسد، به طرز باورنکردنی تسلی‌بخش باشد.

جرقه‌ای برای نوشتن تسلی بخش

شما با نگاه کردن به تصویر بالا چه چیزی به ذهنتان می‌رسد و به نظر شما چه نکته آموزنده، جالب و تسلی بخشی در آن وجود دارد؟

پی‌نوشت

تصویر از:   Nadia Narain

عضویت در خبرنامه

اینجا محل نوشتن تسلی بخش است. اگر کنجکاو و علاقمند هستید از طریق این روش، با حقیقتِ خودتان بیشتر آشنا شوید ایمیل خود را وارد کنید تا به جمع ما بپیوندید و هر هفته، ایده‌های خلاقانه و مطالب جدید را دریافت کنید.

مطالب پیشنهادی:
فهرست