عشق به خود چیست و چرا مهم است؟

پرورش عشق به خود به ارتقاءِ رفاه عاطفی و روانی ما کمک می‌کند؛ اما قبل از هر چیز ما نیاز داریم که به درستی بدانیم عشق به خود چه چیزی هست و چه چیزی نیست. در واقع، باید دقیقاً بفهمیم که برای پرورش چه چیزی تلاش می‌کنیم.

عشق به خود چیست؟

عشق به خود یعنی اینکه خودمان را کاملاً بپذیریم، با مهربانی و احترام با خودمان رفتار کنیم و به فکر رشد و رفاه خودمان باشیم.

عشق به خود نه تنها در مورد نحوه رفتار ما با خودمان است، بلکه شامل آنچه درباره خودمان فکر و احساس می‌کنیم هم می‌شود.

بنابراین، زمانی که با مفهوم درست عشق به خود آشنا شویم می‌توانیم تصور کنیم که حاضر هستیم چه کارهایی برای خودمان انجام دهیم، چطور با خودمان حرف بزنیم و چه احساسی نسبت به خودمان داشته باشیم که نشان دهنده عشق و علاقه و توجه باشد.

وقتی خودتان را دوست داشته باشید، دید کلی مثبتی نسبت به خودتان خواهید داشت.

اما به اين معنی نيست که همیشه نسبت به خودتان احساس مثبتی دارید. این اصلاً واقعی و عملی نیست. به عنوان مثال، من می‌توانم به طور موقت از خودم ناراحت، عصبانی یا ناامید شوم و همچنان خودم را دوست داشته باشم.

اگر این گیج کننده به نظر می‌رسد، به این فکر کنید که چطور چنین چیزی در رابطه با دیگران کار می‌کند.

من می‌توانم پسرم را دوست داشته باشم حتی مواقعی که از دست او عصبانی و ناراحت هستم. حتی در بحبوحه عصبانیت و ناامیدی من، عشق من به او بر نحوه ارتباط ما با هم اثر می‌گذارد. عشق من نسبت به پسرم به من این امکان را می‌دهد که او را ببخشم، احساساتش را در نظر بگیرم، نیازهایش را برآورده کنم و تصمیماتی بگیرم که به سلامت و رفاه او کمک کند.

عشق به خود تا حد زیادی همین است؛ یعنی همان‌طور که دیگران را دوست دارید می‌توانید خودتان را هم دوست داشته باشیم.

چرا ما نیاز داریم خودمان را دوست داشته باشیم؟

ممکن است در قدم اول، عشق به خود را زیر سؤال ببریم شاید به این دلیل که با افرادی زندگی کرده‌ایم و سر و کار داشته‌ایم که هرگز این واژه را به زبان نیاورده‌اند و عشق به خود را لازم و ضروری نمی‌دانستند.

خب، بدون عشق به خود به احتمال زیاد به شدت از خودمان انتقاد می‌کنیم و در دام مهر طلبی و کمال‌گرایی می‌افتیم. احتمال دارد که با هر سؤ استفاده‌ای مدارا کنیم و با بدرفتاری دیگران کنار بیاییم. ممکن است نیازها و احساسات خودمان را نادیده بگیریم چرا که برای خودمان هیچ ارزشی قائل نیستیم یا تصمیماتی بگیریم که به نفع ما نیست.

عشق به خود به ما این امکان را می‌دهد که قاطع باشیم، حد و مرز تعیین کنیم، روابط سالمی با دیگران ایجاد کنیم، مراقبت از خودمان را تمرین کنیم، علایق و اهداف خودمان را دنبال کنیم و خودمان را همان‌گونه که هستیم بپذیریم، دوست داشته باشیم و به خودمان افتخار کنیم.

خوددوستی خودشیفتگی نیست

یکی دیگر از موانع بزرگ در راه عشق به خود این باور است که عشق به خود همان خودپسندی یا خودخواهی است.

وقتی روانشناسان و درمانگران عشق به خود را تائید و تشویق می‌کنند، منظورشان این نیست که خودتان را بالاتر از دیگران بدانید. خودشیفته‌ها معتقدند که بهتر از دیگران هستند و اشتباهات و عیب‌های خودشان را قبول نمی‌کنند و مسئولیت آن‌ها را نمی‌پذیرند. خودشیفته‌ها نسبت به دیگران همدلی ندارند.

اما عشق به خود به این معنی نیست که نشان دهید چقدر عالی هستید. افرادی که خودشان را به شیوه‌ای سالم دوست دارند، می‌دانند که دارای عیب و نقص هستند و اشتباه می‌کنند و با وجود نقص‌هایشان، خودشان را می‌پذیرند.

اهمیت دادن به خودتان و عشق به خود شما را از اهمیت دادن به دیگران بازنمی‌دارد. این خیلی ساده است. همان‌طور که دیگران شایسته توجه و عشق شما هستید شما هم شایسته عشق و توجه به خودتان هستید.

تمرین عشق به خود

اینکه احساس می‌کنید عشق به خود، مانند هر تغییر دیگری، شما را وارد فضایی متناقض و مبهم می‌کند کاملاً طبیعی است. با این حال، دوست داشتن خودتان به این معنا نیست که باید همه چیز را در زندگی‌تان تغییر دهید. فقط سعی کنید کمی بهتر از دیروز با خودتان رفتار کنید.

برای شروع، من به شما پیشنهاد می‌کنم که امروز یک کار دوست داشتنی را برای خودتان انجام دهید. این می‌تواند یک فکر یا اقدام حمایتی باشد. بعد، بنویسید که قرار است چه کاری انجام دهید و چه زمانی آن را انجام می‌دهید. نوشتنِ آن، تعهد و مسئولیت‌پذیری را افزایش می‌دهد و احتمال پیگیری آن را بیشتر می‌کند.

همان‌طور که افکار و اقداماتِ محبت‌آمیز بیشتر و بیشتری را به زندگی روزمره خودتان اضافه می‌کنید، کم کم آن‌ها جای بعضی از افکار و رفتار منفی و محدودکننده را در زندگی شما می‌گیرند.

با تمرین، به مرور زمان عشق به خود برای شما لذت‌بخش و در عین حال، طبیعی خواهد شد.

منبع این مطلب مقاله‌ای در این مورد در سایت psychcentral است.

ژورنال الکترونیکی عشق به خود 

«تو کافی نیستی.»این صدا آشنا به نظر می‌رسد درسته؟ شاید اغلب ما در کودکی یا نوجوانی چیزی شبیه آن را شنیده باشیم.یا شاید همین الآن به خودمان چیزی شبیه به آن را می‌گوییم. مسئله این است که این فقط یک داستان است. ممکن است درست و واقعی به نظر برسد، اما اینطور نیست.شاید زمان آن رسیده باشد که داستان خودمان را درک و بازنویسی کنیم و این ژورنال که پشتوانه علمی دارد قدم به قدم به ما نشان می‌دهد که چطور انجامش بدهیم.

فهرست