این داستان با الهام از اتفاقات واقعی نوشته شده است.
🎵 موسیقی متن
مهرطلبی ، او را سخت به ستوه آورده بود. دیگر دلش نمیخواست حرفها و رفتارش را به خاطر خوشایندِ دیگران ویرایش و دستکاری کند. خسته بود؛ خسته از اینکه محتاج تائید و تحسینِ دیگران است، از اینکه ارزشِ خودش را از تائید دیگران میگیرد، از اینکه فقط زمانی خودش را شایسته عشق میداند که همه چیز را به دیگری ببخشد.
حسِ نیاز به پسندیده شدن توسط دیگران، آزارش میداد. او زمان و انرژی زیادی را صرف راضی نگه داشتن بقیه میکرد و دائماً نگرانِ پسندیده نشدن و نادیده گرفته شدن بود.
مهرطلبی ، او را محتاج جلبِ اعتماد دیگران کرده بود، به گونهای که همواره خودش را مقصر نشان میداد و عذرخواهی میکرد؛ حتی زمانی که آنچه اتفاق افتاده بود هیچ ربطی به او نداشت، بارها و بارها عذرخواهی میکرد. عذرخواهی به خاطر گناه ناکرده، روشی بود که برای جلبِ اعتماد، انتخاب کرده بود؛ هر چند هرگز حسِ خوبی بابت این انتخاب نداشت.
او هر کاری میکرد تا رضایتِ همه را به دست آورد؛ به نحوی که با خودش قرار گذاشته بود همیشه با هر ایدهای که مطرح میشود موافقت کند، حتی اگر با هیچ کدام موافق نباشد؛ چون فکر میکرد سازگاری و عدم مخالفت، اغلب راهی مطمئن برای جلبِ رضایت و تائید است.
مهرطلبی او، حتی موجب رنجش دوستان و عزیزانش هم شده بود؛ چرا که برای در امان ماندن از احساساتِ آنها مجبور میشد دروغ بگوید یا نسخه تغییریافته و اصلاح شدهای از حقیقت را بیان کند.
هر بار که «بله» میگفت ـ در حالی که از عمقِ وجود دلش میخواست «نه» بگویدـ میدید که چطور به خودش بیاحترامی و خیانت میکند. او این کار را انجام میداد تا وفاداری، دوستی و عشقِ خود را به طرف مقابل ثابت کند، تا خودش را شایسته انتخاب شدن نشان دهد، تا انتخاب شود؛ اما با گذشت زمان متوجه شد که این میتواند نشاندهنده وجود یک رابطهی ناسالم باشد؛ رابطهای که از او آدمی مهرطلب، آشفته، طلبکار و خشمگین ساخته بود و برای هر دو طرف، آسیبرسان به نظر میرسید.
تجربه رابطه با آدمهای سالم به او نشان داد، آنها آدمهای امنی هستند که در کنارشان این فرصت را دارد تا مهربان باشد؛ هم با خودش و هم با دیگری. آدمهای سالم و مهربان، از او میخواستند که از خودش مراقبت کند، نیازهای خودش را در اولویت قرار دهد و به فکر شادمانی و سلامتِ خودش نیز باشد.
او تصمیمش را گرفته بود. دیگر نمیخواست یک مهرطلب باشد؛ بنابراین به سراغ یک ژورنال متفکرانه رفت تا به کمک آن بتواند علت رفتارش را بفهمد و راه حلی برای این مسئله پیدا کند. او متعهد شد تا به طور فعال، درگیرِ مسئله مهرطلبی خودش شود و به کمک ژورنال نویسی متفکرانه، دورهای را برای رهایی از مهرطلبی طی کند.
ژورنالِ متفکرانهاش که بر پایه سؤالات مهم درباره مهرطلبی شکل گرفته بود، فضای پویا و رمزآمیزی را برایش به وجود آورد تا بر روی بازیابی حس ایمان و توانمندسازی خودش به طور متمرکز کار کند. برای شروع مسیر، در صفحه اول این ژورنال جملهی کوتاهی از میکی هارت نوشته شده بود؛ جملهای که سعی داشت او را به درون بکشاند و راه نجات و رهایی را به او نشان دهد؛
مادامیکه به جنگل نروید ـ یعنی آن نخستین گام حاکی از ایمان را برنداریدـ ماجراها آغاز نمیشوند.
او حس میکرد مسیرش را یافته است؛ مسیری به سوی خویشتن.
برای آغاز ماجرا لازم بود به سؤالاتی فکر کند که نوشتن پاسخ آنها میتوانست تمرینی مؤثر برای مواجهه بهتر با مسئله مهرطلبیاش باشد. سؤالاتی شبیه به این:
📌 چطور تشخیص دادی که یک مهرطلب هستی؟
◾ آیا خودت را همانگونه كه واقعاً هستی، ارزشمند نمیدانی؟
◾ آیا فقط تشویق و تائید دیگران، موجب میشود احساس کنی ارزشمندی؟
◾ آیا انتقادها تو را سرگردان و ناتوان میکند؟
◾ چه زمانی خودت را لایق عشق و دوست داشته شدن میدانی؟ آیا فقط زمانی این احساس را داری که همه چیز را به طرف مقابل ببخشی؟
◾ چه چیز اغلب در روابط با دیگران تو را نگران و مضطرب میکند؟ نیاز داری همه تو را دوست داشته باشند؟ نیاز داری همه از تو خوششان بیاید؟ نیاز داری همه تو را تحول بگیرند و صمیمانه با تو رفتار کنند؟ نیاز داری همه به تو توجه و محبت کنند؟
◾ از ترسِ طرد شدن و تنها ماندن، حاضری هر کاری بکنی تا دیگران را راضی نگه داری؟
◾ آیا فقط به این نیت به دیگران بیاندازه محبت میکنی که بتوانی محبت بیشتری از آنها دریافت کنی؟
◾ اگر در یک رابطه (شخصی یا کاری) طرف مقابل حرفی بزند که موجب جریحهدار شدن احساساتت شود، چطور به او پاسخ میدهی؟ آیا به خاطر خوشایند او، احساساتِ خودت را نادیده میگیری؟ آیا هیچ اعتراضی نمیکنی و حرفی نمیزنی تا مبادا از دست تو ناراحت شود؟
◾ آیا برای سرگرمی و استراحتِ خودت وقت داری یا همه زمانت را صرف سر و سامان دادن به کارهای روزمره و مراقبت از دیگران میکنی؟
📌 اگر نشانههای مهرطلبی را در خودت دیدی، فکر میکنی این مسئله چه تأثیری بر زندگیات داشته است؟
◾ زمانی را به خاطر بیاور که دیگران متوجه فداکاری تو نشدند و خواسته یا ناخواسته، به خاطر محبت بیاندازهای که به آنها کردهای، از تو سوءاستفاده کردند؟ در آن لحظه به چه چیزی فکر کردی؟ چه حسی داشتی؟ تا جایی که امکان دارد دقیق و با جزئیات، افکار و احساساتِ خودت را در آن لحظه خاص توصیف کن و بنویس. به یاد داشته باش با خودت مهربانی باشی. تو در ابتدای یک مسیر بیپایان هستی. هیچ عجلهای نیست. در آرامش پیش برو.
◾ مهرطلبی چه تأثیری بر سبک فرزند پروری تو داشته است؟
◾ مهرطلبی از نظر مالی چه تأثیری بر زندگیات داشته است؟ آیا تا به حال پیش آمده است که دیگران از رفتارت سوء استفاده کنند و چون میدانند هیچ وقت دست رد به سینه آنها نمیزنی از تو بخواهند به آنها پولی قرض بدهی، در حالی که ممکن است خودت با مشکلات مالی روبرو شوی؟
◾ آیا به دلیل مهرطلب بودن، مورد آزار و سوء استفاده عاطفی قرار گرفتهای؟
◾ یکی از مهمترین دلایل استرس و فرسودگی شغلی میتواند مهرطلبی باشد. آیا تاکنون خودت را مجبور به انجام کاری کردهای که فراتر از حد توانِ تو بوده است، صرفاً به این دلیل که قصد داشتهای دیگران را راضی و خشنود نگه داری؟
✅ تمرین خودآگاهی: فکر کردن در مورد این سؤالات و نوشتن پاسخ آنها میتواند به ما کمک کند تا دفعه بعد که کسی درخواست کمک کرد، تصمیم بهتری بگیریم.
◾ چه احساسی داری؟ آیا علاقمند به انجام این کار هستی یا اگر نمیترسیدی، هرگز این درخواست را قبول نمیکردی؟
◾ اگر این درخواست را قبول کنی، آیا مجبور خواهی بود فشار کاری و استرس زیادی را تحمل کنی و کارهای ضروری خودت را نادیده بگیری؟
◾ با چه نیت و انگیزهای میخواهی کمک کنی؟ برای کسب تائید و جلب توجه دیگران یا صرفاً برای بهبود اوضاع کسی که از تو کمک خواسته است؟
◾ این عمل چه احساسی در تو ایجاد میکند؟ آیا از اینکه فرصتی پیش آمده تا بتوانی به یک نفر کمک کنی خوشحال هستی؟ یا با این هدف کمک میکنی که تو را دوست داشته باشند و اگر لطفت را آنطور که انتظار داری جبران نکنند، ناراحت میشوی؟
فکر کردن به این سؤالات (و بقیه سؤالاتی که در ژورنال مطرح شده بود) و نوشتن پاسخ آنها، تمرینی اثربخش برای شفاف اندیشیدن در مورد این واقعیت بود که مسئله مهرطلبی او ریشه در «خود را شایسته عشق ندانستن»، «ترس از نادیده گرفته شدن» و «کمبود عزت نفس» دارد.
او که نشانههای مهرطلبی را در خودش میدید و شاهد تأثیرات ویرانکنندهی آن در زندگیاش بود، تصمیم گرفت فرایندی متحول کننده را از طریق نوشتن و ژورنال نویسی آغاز کند. او خط به خط و صفحه به صفحه مینوشت تا از کلماتِ شفابخش، قدرت بگیرد و بتواند در سکوت و به دور از هیاهوی دنیای اطرافش، به صدای درونیاش گوش کند. در حقیقت، «نوشتن» او را برای دریافتِ هدایت آماده میکرد.
هر روز بخشی از زمان خودش را صرف ثبت افکار، احساسات و تجربیات روزانه خودش میکرد تا اینکه با مرور نوشتههایش متوجه الگوهای تکرار شوندهای شد که او را گرفتار مهرطلبی کرده بودند. او برای رهایی از مهرطلبی و شکستن این الگوها نیاز به افزایش آگاهی داشت؛ آگاهی در مورد اینکه به چه روشهایی، تمایل خودش را به مهرطلب بودن نشان میدهد و چه روشهای مناسبی را باید جایگزین آنها کند.
او به مرور زمان و با ثبت روزانه اتفاقات زندگیاش متوجه شد که تمایل دارد محبت و تائید دیگران را کسب کند و اگر به همان نسبتی که به دیگران بخشیده از طرف آنها دریافت نکند، آزرده و ناراحت میشود.
این روشِ مهربانی کردن، موجب غفلت او از این حقیقت شده بود که مهربانی، از تمایل به کسب تائید ناشی نمیشود و معمولاً نیت و انگیزه اصلی این است که بخواهیم اوضاع را برای شخص دیگری بهتر کنیم؛ بدون اینکه انتظار جبران داشته باشیم. در نتیجه، فرصت کمک به شخص دیگری ما را خوشحال میکند.
همچنین او یاد گرفته بود نظرات، احساسات، عواطف و نیازهای خودش را در رابطه با دیگران انکار کند و نادیده بگیرد؛ اما با ثبت تجربیات خود در مورد روابطی که او را خسته و آزرده کرده بودند متوجه باور اشتباه خودش شد؛ اینکه باور داشت اولویت دادن به نیازهای خود، خودخواهانه است و دوست نداشت در ارتباط با دیگران فردی خودشیفته و خودخواه به نظر برسد. به همین دلیل هر رفتار بدی را تحمل میکرد و فقط نگران راحتی و آرامش بقیه بود.
یکی دیگر از چیزهایی که در بین نوشتههایش کشف کرد این بود که برای غلبه بر مهرطلبی خود، نیاز دارد مرزهای سالمی را ایجاد کند.
به این ترتیب، نوشتن ـ به عنوان ابزاری قدرتمند برای خودکاوی و بازیابی حس شفقت و حمایت از خودـ به او کمک کرده بود تا دلایل مهرطلبی خودش را کشف کند و به جای اینکه دائماً به دنبال تائید گرفتن باشد، مهربانی واقعی را تمرین کند و به هر کسی اجازه ندهد به سادگی از حد و مرز خود پا فرا بگذارد و وارد حریم شخصی او شود.
با گذشت زمان، همه چیز تغییر کرد و ژورنالِ او به روایتی از حسِ نیرومندی و حمایت از خود تبدیل شد؛ روایتی که نشان میداد چطور به طور فعال و مسئولانه، درگیر حلِ مسئله مهرطلبی خودش شد، حال خوبِ خودش را در اولویت قرار دارد و از ژورنال، به عنوان راهنمایی برای توسعه مهارتِ «نه گفتن» کمک گرفت.
پویایی ژورنال نویسی متفکرانه این امکان را فراهم کرد تا ژورنالِ او، صرفاً محلِ ثبت اطلاعاتی درباره مهرطلبیاش نباشد و فراتر از آن، تبدیل به نقشه راهی به سوی زندگی رضایتبخشتر شود.
زمانی که او ژورنالش را ورق میزد میتوانست فرایند تغییر خودش را در نوشتههایش ببیند؛ او با حسِ اجبار برای راضی کردن دیگران شروع کرده بود، سپس پذیرفته بود که مهرطلب است و در نهایت، تصمیم گرفته بود گامهای مؤثری به سوی رهایی خود از دام مهرطلبی بردارد.
حالا دیگر دفترش ابزاری قدرتمند برای رشد فردی او بود و او را به سمت شیوه زندگی قاطعانهتر و اصیلتر هدایت میکرد.
⏱️ مکث
شما چطور؟
شما هم باور نمیکنید که کافی هستید؟
شما هم خودتان را ناکافی و معمولی میدانید و فکر میکنید زندگی معمولی، پوچ و بیارزش است؟
شما هم برای تسکین درد ناکافی و معمولی بودن، تلاش میکنید آن چیزی باشید که دیگران از شما میخواهند؟
پینوشت: ژورنال نویسی متفکرانه، سبکی از ژورنال نویسی است که بر موضوع یا مسئلهای خاص تمرکز میکند (مثل مسئله مهرطلبی) و تمرین این سبک، میتواند آگاهی ما را نسبت به خود و دنیای اطرافمان دگرگون کند.
فضای ساختاریافته و هدفمند ژورنال هایی که مخصوص این سبک از ژورنال نویسی طراحی شدهاند، این امکان را برای ما فراهم میکند تا اندیشههای خودمان را به شکلی عمیق و دقیق ثبت کنیم و بر این اساس ـ به شکلی مسئولانه و متعهدـ اقدامات لازم را در جهت «خلق سبک زندگی دلخواهمان» انجام دهیم.
• موسیقی: Eclipse-HelenJane Long
• منابع بیشتر برای مطالعه دقیقتر و عمیقتر در مورد موضوع مهرطلبی و بازيابی حس توانمندی
1. The Artist’s Way: 30th Anniversary Edition
2. The Disease To Please: Curing the People-Pleasing Syndrome
3. Daring Greatly: How the Courage to Be Vulnerable Transforms the Way We Live, Love, Parent, and Lead
میکروگام ابزاری برای یادگیری و اقدام است و با عشق ساخته شده برای اینکه کمک کند، در مسیر رسیدن بمانیم و از رنجِ راه کم کند، تا سریعتر و با خیال راحت به جستجوی هدفهای بزرگتر و چشم اندازهای زیباتر برویم.
اگر در طول مسیرتان، احساس کردید نیاز دارید با کسی حرف بزنید میکروگام آماده است، همراه و همقدم شما باشد.🌻
دیوارهای بلند را نساختهاند تا مانع رسیدن ما به رویاهایمان شوند.
دیوارها را ساختهاند تا با سخت کوشی و عبور از آنها، به خود و دیگران نشان دهیم که رویاهایمان چقدر برایمان مهم هستند.دیوارها مانع ما نیستند.دیوارها وجود دارند تا مانع کسانی شوند که به اندازهی ما، رویاهایشان را دیوانه وار دنبال نمیکنند. رندی پاش