ژورنال نویسی برای سوگواری و کنار آمدن با اندوه

این داستان با الهام از اتفاقات واقعی نوشته شده است.

یک روز، سوفی با بغضی در گلو و دردی عجیب در قفسه سینه‌اش، پیش دوستش رفت تا شاید با شنیدن حرف‌های او کمی تسلی خاطر یابد؛ دوستِ قابل اعتمادی که شیفته مدل ذهنی او بود و مشتاقانه به حرف‌هایش گوش می‌کرد.

سوفی قبل از ملاقات با دوستش چنان بی‌حوصله و مضطرب بود که فکر می‌کرد طاقت نداشته باشد زیاد پیش او بماند و صحبت بین آن‌ها زیاد طول نخواهد کشید.

اما برخلاف تصور او، این ملاقات برای ساعت‌ها ادامه داشت و باعث شکل‌گیری گفتگویی درباره موضوع سوگواری شد.

در این گفتگو، سؤالاتی از طرف دوست سوفی مطرح شد که او را وادار می‌کرد به آنچه حقیقت داشت عمیقاً بیندیشد و از دلِ پاسخ‌های خود، راهی برای تحمل اندوهش پیدا کند.

ژورنال نویسی برای سوگواری و کنار آمدن با اندوه

وقتی سوفی از اندوه آزاردهنده‌اش شکایت کرد، دوستش از او پرسید:

«چه اتفاقی افتاد که این غم به سراغت آمد؟»

«داشتم مثل همیشه گذشته‌ام را غربال می‌کردم. من زیاد این کار را می‌کنم. به خصوص وقتی با خودم تنها هستم.»

«با این توصیف، باید بیشتر اوقات غمگین باشی. درسته؟»

سوفی آهی کشید و جواب داد: «درسته»

«روزی را به خاطر بیاورد که خانه‌ی دوران بچگی‌ات را ترک کردی. چه احساسی داشتی؟»

«خب معلوم است. غمگین شدم.»

«حالا به کسانی فکر کن که روزی دوستشان داشتی اما با گذشت زمان، متوجه شدی دیگر دلیلی برای دوست داشتنشان نداری و باید با آن‌ها خداحافظی کنی. در آن لحظه چه احساسی داشتی؟»

سوفی جوری بغض کرده بود که به زور می‌توانست حرف بزند و با صدایی لرزان جواب داد:

«غمگین شدم.»

«حالا به زمانی فکر کن که از حلقه‌ی دوستانت رانده شدی و آن‌ها تو را کنار گذاشتند. آن موقع چه حسی داشتی؟»

سوفی دیگر بیش از این تحمل نداشت و صبرش تمام شده بود؛ چرا که این سؤالات نمی‌توانست آتش اندوه او را فرو نشاند و فقط آن را شعله‌ورتر می‌کرد؛ بنابراین از جای خود بلند شد تا خداحافظی کند و به خانه برگردد.

اما دوستش او را در آغوش گرفت و با مهربانی همیشگی‌اش به او گفت:

«جایی خواندم که اگر به اندازه کافی قوی و شجاع باشیم که بتوانیم به قلب خود توجه کنیم، احساسات آشفته‌مان به ما می‌گوید که چطور آرام و آزاد شویم. درک می‌کنم که چقدر دلت می‌خواهد از موقعیتی که با سؤالاتم برای تو به وجود آورده‌ام، فرار کنی ولی حقیقت این است که باید بنشینی؛ نه با من. با احساسِ اندوهت. باید با احساس اندوهت بنشینی و از اندوهت که ـ بعد از سال‌ها انتظار و نادیده گرفته شدن ـ مقابل چشمانت قرار گرفته، علت وجودش را بپرسی. باید به اندوهت اجازه حرف زدن بدهی تا بتواند مأموریتش را به سرانجام برساند و تو را به سوی رهایی و بهبود زخم‌هایت هدایت کند.»

با شنیدن این حرف، اشک از چشمان سوفی سرازیر شد. دوستش ادامه داد:

«تو با تحلیل گذشته‌اش به یاد می‌آوری که بارها و بارها در طول زندگی‌ات، اندوه را تجربه کرده‌ای. اندوه از دست دادن. اندوه جدایی. اندوه شکست خوردن. اندوه تحقیر شدن. اندوه خیانت. اندوه بی‌وفایی. اندوه تنهایی یا هر اندوه دیگری. حالا با این اندوهی که ـ با مرور داستان زندگی‌ات ـ خودش را به تو نشان داده چه می‌کنی؟ می‌خواهی با آن روبرو شوی یا مثل همیشه، نادیده‌اش بگیری؟ انتخاب با توست. انتخاب همیشه با تو بوده است.»

«اما من قدرت و آمادگی روبرو شدن با حقیقت را ندارم؟»

«می‌توانی آماده شوی. البته نه با فرار کردن از حقیقت بلکه با گذراندن مراحل سوگواری. تو برای اینکه بتوانی با داستان زندگی‌ات کنار بیایی نیاز داری از مراحل سوگواری عبور کنی.»

سوفی تمام مدت بی‌اختیار گریه می‌کرد. او سال‌ها زیر آوار اندوه گیر کرده بود و حالا هر چند زیاد مطمئن نبود اما احساس می‌کرد روزنه‌ای برای رهایی گشوده شده است. او در حالی که اشک‌هایش را از گوشه چشمانش پاک می‌کرد از دوستش پرسید:

«من گیج و خسته شده‌ام. نمی‌دانم باید از کجا شروع کنم؟»

«می‌دانم. درکت می‌کنم اما چرا با تائید اندوهت شروع نمی‌کنی؟ به رسمیت شناختن حسی که داری بسیار مهم است. تو نیاز داری قبل از هر کاری، به اندوه خودت اعتبار بدهی. البته تشخیص اندوه، کمی مشکل است؛ چرا که ممکن است در ابتدا خودش را به شکل اضطراب، پریشانی یا خشم نشان بدهد. چون این تجارب عاطفی، آشناترند. با این حال در زیر آن‌ها، اندوه منتظر است تا دیده و پذیرفته شود. بهبود بخش‌های آسیب‌دیده‌ی وجودت، به واسطه توجه به احساساتت اتفاق می‌افتد؛ حتی احساسی مثل اندوه.»

سوفی در جایی بزرگ شده بود و زندگی می‌کرد که وقت و بی‌وقت به هر مناسبتی ـ در اطراف خانه یا محل کارش ـ جلسات سوگواری برپا بود. حالا دوستش نیز برای رهایی از اندوه به او توصیه می‌کرد، سوگواری کند؛ در حالی که او دیگر تحمل این حجم از سیاهی و عزا گرفتن را نداشت و از به سوگ نشستن بیزار بود.

«من از ماتم گرفتن و سوگواری بدم می‌آید و نمی‌توانم باور کنم، راه‌حل خلاص شدن از این حس ناخوشایندی که سال‌هاست به آن مبتلا شده‌ام، سوگواری باشد.»

«عزیزم به تو حق می‌دهم. خود من هم تا همین چند وقت پیش مشکلی شبیه تو داشتم، بنابراین تو تنها نیستی. بیشتر ما هرگز در مورد معنای واقعی “اندوه” چیزی نشنیده‌ایم و اصلاً نمی‌دانیم چی هست و چطور می‌توانیم برای آن ـ به روشی سالم ـ فضایی در زندگی‌مان ایجاد کنیم.»

سوفی متوجه پیام حرف‌های دوستش شده بود و می‌دانست که باید خودش را برای یادگیری زدایی (unlearning) در مورد موضوع اندوه آماده کند؛ به این معنی که بکوشد، آموخته‌های کهنه خود را از خاطر بزداید تا بتواند روشی جدید و بهتر را بیاموزد.

بنابراین سعی کرد سؤالات دقیق‌تر و عمیق‌تری را از دوستش بپرسد.

«من در این روزها به شدت احساس پوچی و خالی بودن می‌کنم. انگار حفره‌ای در درونم، منتظر پُر شدن است اما نمی‌دانم باید با چه چیزی آن را پُر کنم. به نظر تو چرا چنین حسی دارم؟»

«آیا فقدانی را در زندگی‌ات تجربه کرده‌ای که نیاز باشد آن را تائید کنی؟»

بلافاصله دوباره چشمان سوفی پر از اشک شد. چند لحظه طول کشید تا بفهمد دارد چه اتفاقی برایش می‌افتد، اما بعد از یکی دو دقیقه جواب داد:

«کاملاً درست فهمیدی. فقدانی در زندگی من وجود دارد که هنوز به خاطرش سوگواری نکرده‌ام. من خیلی چیزها را در گذشته جا گذاشته‌ام؛ دوست داشتن خودم را. حس تعلقم را. شجاعت و سرزندگی‌ام را. امید و آرامشم را. من ارتباطم را با آن بخش از وجودم که مرا کافی و دوست‌داشتنی می‌دانست از دست داده‌ام.»

«تا حالا با کسی در این مورد حرف زدی؟»

«نه. من در طول بزرگ شدنم، حتی یک بار هم به ذهنم خطور نکرد که در حال از دست دادن چه چیزهایی در زندگی‌ام هستم و هرگز شخص دیگری هم چنین اتفاقی را به من یادآوری نکرد.»

دوست سوفی لبخندی زد و گفت:

«داستان زندگی ما عمیقاً با اندوه در هم تنیده شده؛ طوری که زندگی بدون اندوه یک زندگی عقیم و بی‌فایده به نظر می‌رسد. به همین دلیل، در آغوش گرفتن و ارج نهادن به غم و اندوه خودمان بسیار مهم و ضروری است.»

سوفی پرسید:

«منظورت این است که اندوهم را به عنوان بخش مهمی از زندگی‌ام بپذیرم و با وجود این اندوه، به زندگی‌ام ادامه بدم؟»

«همینطوره. متأسفانه به اغلب ما آموزش داده نشده که چطور در زندگی خود فضایی را برای غم و اندوه (از همه نوع) ایجاد کنیم؛ اما هنوز دیر نشده. از همین لحظه می‌توانی یادگیری در این مورد را شروع کنی.»

«از یادگیری چه چیزی باید شروع کنم؟»

«اول باید یاد بگیری که اندوه چه اهمیتی در تجربه انسان بودن تو دارد. قدم بعدی می‌تواند این باشد که یاد بگیری چطور به آن احترام بگذاری. اندوه یکی دیگر از تجربه‌های احساسی است که ما به سرعت، آن را از خود می‌رانیم یا کم اهمیت جلوه می‌دهیم.»

سوفی با ذهنی گشوده و مشتاق یادگیری، سؤال کرد:

«با حس اندوهم باید چطور رفتار کنم؟»

«باید به اندوهت مثل یک موجود ظریف، با دلسوزی و شفقت نگاه کنی. وقتی این کار را انجام دهی، اندوه به حرکت درمی‌آید. اگر اندوه فضای کافی داشته باشد، فروکش می‌کند و جاری می‌شود. حفظ حریم و حرمتِ غم به ما این امکان را می‌دهد که داستان‌های قدیمی را رها کنیم و به استقبال داستان‌های جدید برویم. البته به یاد داشته باش که رها کردن نسخه‌های قدیمی خودت، نوعی فقدان و از دست دادن است و می‌تواند با غم و اندوه همراه باشد.»

«پس این‌طور می‌شود نتیجه گرفت که هیچ راهی برای مقابله با اندوه وجود ندارد و ناچارم با آن کنار بیایم؛ اما این برای من خیلی سخت و ترسناک است.»

«بله. شاید به همین دلیل است که بیشتر آدم‌ها ترجیح می‌دهند هیچ اقدامی نکنند و ساکن و ساکت بمانند؛ چون حاضر نیستند برای رشد و شکوفایی خودشان، غمِ تغییر را تحمل کنند. به همین دلیل است که باور دارم گذراندن مراحل سوگواری و تحمل غم و اندوه ـ به شکلی مؤثر ـ این امکان را برای ما فراهم می‌کند تا بارها و بارها از جایی که هستیم به جایی که می‌خواهیم باشیم، تغییر کنیم.

می‌دانم که چقدر عاشق حافظ هستی و شاید این بیتش برای تو آشنا باشد که می‌گوید تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق/ هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم.

وقتی در فرایند رشد و شکوفایی خود، آگاه باشیم که اندوه همیشه بخش عمیقی از تجربیات انسانی ما خواهد بود و تجربه سوگواری را امری طبیعی بدانیم، همه چیز کمتر ترسناک و کمتر طاقت فرسا به نظر می‌رسد.

اگر اندوه را به عنوان بخشی طبیعی از انسان بودن بپذیری، به خودت اجازه می‌دهی تا از آن بیاموزی و از طریق آن، رشد کنی.»

 

⏱️ مکث

شما در مورد این موضوع چه حسی دارید و چطور فکر می‌کنید؟

📌 پی‌نوشت: ژورنال نویسی متفکرانه، سبکی از ژورنال نویسی است که بر موضوع یا مسئله‌ای خاص تمرکز می‌کند و تمرین این سبک، می‌تواند آگاهی ما را نسبت به خود و دنیای اطرافمان دگرگون کند.

فضای ساختاریافته و هدفمند ژورنال هایی که مخصوص این سبک از ژورنال نویسی طراحی شده‌اند، این امکان را برای ما فراهم می‌کند تا اندیشه‌های خودمان را به شکلی عمیق و دقیق ثبت کنیم و بر این اساس ـ به شکلی مسئولانه و متعهدـ اقدامات لازم را در جهت «خلق سبک زندگی دلخواهمان» انجام دهیم.

منابع
بخش
منابع

• موسیقی: Alireza Ghorbani – Mara Bebakhsh

• منابع بیشتر برای مطالعه دقیق‌تر و عمیق‌تر 

1. On Grief and Grieving

میکروگام ابزاری برای یادگیری و اقدام است و با عشق ساخته شده برای اینکه کمک کند، در مسیر رسیدن بمانیم و از رنجِ راه کم کند، تا سریع‌تر و با خیال راحت به جستجوی هدف‌های بزرگ‌تر و چشم اندازهای زیباتر برویم.

اگر در طول مسیرتان، احساس کردید نیاز دارید با کسی حرف بزنید میکروگام آماده است، همراه و هم‌قدم شما باشد.🌻

ژورنال نویسی

دیوارهای بلند را نساخته‌اند تا مانع رسیدن ما به رویاهایمان شوند.

دیوارها را ساخته‌اند تا با سخت کوشی و عبور از آنها، به خود و دیگران نشان دهیم که رویاهایمان چقدر برایمان مهم هستند.دیوارها مانع ما نیستند.دیوارها وجود دارند تا مانع کسانی شوند که به اندازه‌ی ما، رویاهایشان را دیوانه وار دنبال نمی‌کنند. رندی پاش

فهرست