این داستان با الهام از اتفاقات واقعی نوشته شده است.
🎵 موسیقی متن
سوفی تقریباً هر دو هفته یکبار کتاب جدیدی میخرید و میخواند و یکی از افتخاراتش این بود که کتابخانهی بزرگی دارد.
بیشتر این کتابها، ایدههای جدیدی داشتند و نویسندگان آنها در شبکههای اجتماعی فعال بودند و به دلیل پرفروش بودن کتابهایشان یا مهم و جدید بودن ایدههایشان، فالورهای زیادی داشتند. سوفی هم فکر میکرد اگر آنها را دنبال نکند عقب میماند.
بنابراین، یک روز به خودش آمد و دید که باید یک کتابخانه جدید برای سروسامان دادن به کتابها و یادداشتهایی که گوشه اتاقش روی هم تلنبار شده بودند، تهیه کند.
موضوع فقط خرید کتاب نبود. او هر روز به خودش قول میداد وقت زیادی را صرف چک کردن ایمیلها و شبکههای اجتماعی نکند ولی به محض اینکه به سراغشان میرفت حرفی جدید، ایدهای جدید، گفتگویی جدید، برنامهای جدید یا اتفاقی جدید به او چشمک میزد و کنجکاویاش را برای باز کردن آنها تحریک میکرد.
بعد از مدتی متوجه شد، ماهها و حتی سالهای زیادی را صرف کتاب خواندن و برنامهریزی و گذراندن دورههای آموزشی مختلف کرده و از این سمینار و دورهمیِ انتقال تجربه به سمینار و دورهمی دیگری رفته ولی در عمل، هیچ کار خاصی انجام نداده است.
او هر سال تلاش میکرد برای هدفگذاری و برنامهریزی اصولی وقت بگذارد و با برنامهها و ایدههای تازه به استقبال سال جدید برود ولی در پایانِ همان سال، تازه متوجه میشد چقدر پروژههای نیمهکاره و کارهای ناتمام دارد.
سوفی زمانی که برنامه روزانهاش را بررسی کرد فهمید دائماً در حال مصرف اطلاعات در مورد رشد شخصی و توسعه مهارتهای فردی است. او عادت داشت موقع رانندگی پادکستِ مفید و آموزنده گوش کند. هر روز قبل از شروع کارش چند صفحه از کتابِ جدیدش را میخواند و شبها قبل از خواب، پستهای جدید اینستاگرامی را چک میکرد و نوشتههای وبلاگ آدمهای موفق را ـ که هر روز هم به تعدادشان اضافه میشد ـ میخواند.
اما همین روتینها و عادتهای خوب و مفید، راهی بودند برای اهمال کاری و به تعویق انداختن کارها و اجتناب از انجام کار واقعی.
به نظر میرسید، مصرف بیش از اندازه محتوا ظرفیتِ سوفی را برای اقدام کردن کاهش داده بود و این رویه، برای سوفی هیچ خروجی و نتیجهای جز بیانگیزگی و خستگی و فرسودگی نداشت.
گویی اطلاعاتِ زیادی که روزی سوفی خیال میکرد با به دست آوردن آنها میتواند زندگیاش را به سوی بهتر شدن تغییر دهد، بر خلاف تصورش، کارایی روزانهاش را نابود کرده و به زندگیاش آسیب رسانده بودند.
او دیگر نمیخواست فقط یاد بگیرد و برنامهریزی کند. دلش میخواست عمل کند و اقدامی هم انجام بدهد.
جیمز کلییر میگوید:
گاهی اوقات حرکت کردن، مفید است؛ اما هیچگاه به خودی خود پیامدی ایجاد نمیکند. حالا که حرکت کردن به پیامد ختم نمیشود پس چرا انجامش میدهیم؟
گاهی اوقات حرکت میکنیم چون واقعاً به برنامه یا یادگیری بیشتری نیاز داریم ولی اغلب اوقات حرکت میکنیم چون حرکت باعث میشود بدون آنکه دچار شکست شویم، احساس پیشرفت کنیم.
ما اغلب در حذر کردن از انتقاد استادیم. ناکامی و قضاوت شدن حس خوبی ندارد؛ در نتیجه، سعی میکنیم از موقعیتهایی که ممکن است باعث ناکامی و انتقاد شود دوری گزینیم.
بزرگترین دلیلِ اینکه چرا ما به سمت حرکت کردن میلغزیم، نه به سمت عمل کردن، این است که میخواهیم شکست را به تعویق بیندازیم.
سوفی سالها به مصرف اطلاعات ادامه داده و هیچ اقدامی نکرده بود؛ به همین دلیل، باور داشت زمان و سرمایه زیادی را از دست داده است و دیگر نمیتواند تغییری ایجاد کند.
همچنین، مصرف مداوم اطلاعات، این ایده را تقویت کرده بود که دیگران بیشتر از او میدانند یا دیگران بیشتر و بهتر از او از پس کارها برمیآیند.
پیامی که این اتفاقِ ناامیدکننده و فلجکننده، برایش داشت این بود که او کافی نیست و هرگز کافی نخواهد بود.
سوفی در میان انبوهی از اطلاعات، راهش را به سوی حقیقتِ خودش گم کرده بود و منتقد درون به بدترین شکل ممکن سرزنش و قضاوتش میکرد. همین باعث شده بود که احساس کند شایستگی و استعداد انجام هیچ کاری را ندارد.
بنابراین، هر وقت فرصتی برای پیشرفت در کارش به وجود میآمد، خط پایان را به نقطهای دورتر جابهجا میکرد تا هرگز حس خوبِ رسیدن و موفقیت را تجربه نکند.
در این شرایط کمال گرایی و تردید به خود نیز فرایند رشد و پیشرفت او را کندتر کرده بودند.
وقت آن رسیده بود که سوفی کمی مکث کند تا بتواند بفهمد چه مانعی وجود دارد و چه چیزی انرژی و انگیزهای را که او در مسیر زندگیاش به آن احتیاج دارد، میمکد؟
ژورنال نویسی متفکرانه، یکی از مناسبترین ابزاری بود که او برای انجام این کار سراغ داشت.
او با فکر کردن به سؤالات تأمل برانگیزی که در ژورنال مخصوصش مطرح شده بود میتوانست به طور عمیق، ذهنیت و الگوی رفتاری خودش را بررسی کند. سؤالاتی شبیه به این:
✅ تمرین خودآگاهی
◾ چطور میفهمی که داری بیش از اندازه محتوا و اطلاعات مصرف میکنی؟
◾ چطور اطلاعاتی که مصرف میکنی از تو در راهِ رسیدن به هدفی که داری، حمایت میکنند؟
سوفی تقریباً هر روز به طور منظم این موارد را بررسی میکرد تا بتواند به الگوهای خودش توجه کند و آنچه مفید نیست را تغییر دهد.
هر چند شروع کردن برای او سخت بود ولی میخواست آگاهانه رفتار کند و بداند کدام بخش از وجودش نیاز به شفا و محبت دارد.
دلیلِ دشوار بودن این مرحله این بود که او باور نداشت تغییر امکانپذیر است؛ ولی میدانست که حتی قبل از اینکه ایجاد تغییر را کاملاً باور کند، باید برای انجام آن آگاهانه تلاش کند.
تلاش آگاهانهی او باعث شد این تغییر به تدریج، برایش واقعیتر و طبیعیتر شود.
در فرایند ژورنال نویسی متفکرانه ـ که برای او از جنسِ اقدام کردن بود ـ این حقیقت را درک کرد که مثل همه آدمهای دیگر، شایسته شفا و تجربهی حال خوب است.
او با خودش قرار گذاشته بود که برای بهتر شدن اوضاع زندگیاش، فاصله بین دانستن و عمل کردن را کمتر کند؛ بنابراین، سعی میکرد هر چیزی را که یاد میگیرد آن را تمرین و تجربه کند.
وقتی مطلبی درباره لذت بردن میخواند سعی میکرد آن را در زندگیاش امتحان کند. یا وقتی هوس میکرد کتاب جدیدی بخرد، به خودش یادآوری میکرد که هنوز آنچه را از کتابهای قبلی یاد گرفته، تمرین نکرده است. یا وقتی میخواست پروژه جدیدی را شروع کند به خودش میگفت: «پروژه قبلی هنوز تمام نشده!»
البته این کار برای سوفی همیشه آسان نبود.
بعضی روزها همه چیز خوب و راحت پیش میرفت و بعضی روزها، گیر میکرد و همه چیز برایش غیرممکن و طاقتفرسا به نظر میرسید.
بعضی روزها با ایدهای در مورد پذیرفتن آشفتگی آشنا میشد اما درست زمانی که نیاز داشت، نمیتوانست این کار را انجام بدهد؛ به این خاطر که دانستن درباره این موضوع را با عمل کردن به آن در واقعیت، اشتباه میگرفت.
یا بعضی روزها، وسوسه میشد و به سراغ یادگیری روشِ بعدی میرفت؛ پیش از آنکه به طور کامل از روشهایی که قبلاً یاد گرفته، استفاده کرده باشد.
گاهی از دشواری این مسیر خسته میشد. برایش راحتتر بود که تلاش برای تجربهی یک سبک زندگی جدید را رها کند و به وضعیت قبلی خودش برگردد.
سوفی در فرایند ژورنال نویسی متفکرانه یاد گرفت که این احساسات، کاملاً طبیعی هستند و باید با دلسوزی و شفقت به آنها توجه کند و پاسخ دهد تا بتواند از آنها برای تحمل کردن و ادامه دادن استفاده کند.
نوشتنِ هدفمند ـ که یکی از آداب روزانه سوفی بود ـ تا حد زیادی او را نسبت به این حقیقت آگاه کرد که وارد مسیر چالشبرانگیزی شده و ممکن است بعضی از روزها احساس خوبی نداشته باشد و در برابر تداوم ایجاد تغییر، مقاومت کند.
او یاد گرفته بود که مقاومت بخشی از تغییر است.
این آگاهی به سوفی کمک میکرد تا بتواند با سختیهای مسیر کنار بیاید. او به خوبی درک کرده بود که اگر اجازه ندهد احساساتِ ناخوشایند متوقفش کنند و با وجود همه چالشها به راه خودش ادامه بدهد، میتواند بعد از گذر از این مرحلهی دشوار، تابآوری و توانمندی خودش را تشخیص بدهد و به خودش افتخار کند.
⏱️ مکث
شما چه حسی دارید و چطور فکر میکنید؟
شما خودتان را درگیر انجام کار واقعی میدانید یا فکر میکنید، بیشتر مشغول مصرف محتوا و اطلاعات هستید؟
📌 پینوشت: ژورنال نویسی متفکرانه، سبکی از ژورنال نویسی است که بر موضوع یا مسئلهای خاص تمرکز میکند و تمرین این سبک، میتواند آگاهی ما را نسبت به خود و دنیای اطرافمان دگرگون کند.
فضای ساختاریافته و هدفمند ژورنال هایی که مخصوص این سبک از ژورنال نویسی طراحی شدهاند، این امکان را برای ما فراهم میکند تا اندیشههای خودمان را به شکلی عمیق و دقیق ثبت کنیم و بر این اساس ـ به شکلی مسئولانه و متعهدـ اقدامات لازم را در جهت «خلق سبک زندگی دلخواهمان» انجام دهیم.
• موسیقی: Eclipse-HelenJane Long
• منابع بیشتر برای مطالعه دقیقتر و عمیقتر
۲. کتاب عادت های اتمی نوشته جیمز کلیر، ترجمه هوشمند دهقان
میکروگام ابزاری برای یادگیری و اقدام است و با عشق ساخته شده برای اینکه کمک کند، در مسیر رسیدن بمانیم و از رنجِ راه کم کند، تا سریعتر و با خیال راحت به جستجوی هدفهای بزرگتر و چشم اندازهای زیباتر برویم.
اگر در طول مسیرتان، احساس کردید نیاز دارید با کسی حرف بزنید میکروگام آماده است، همراه و همقدم شما باشد.🌻
دیوارهای بلند را نساختهاند تا مانع رسیدن ما به رویاهایمان شوند.
دیوارها را ساختهاند تا با سخت کوشی و عبور از آنها، به خود و دیگران نشان دهیم که رویاهایمان چقدر برایمان مهم هستند.دیوارها مانع ما نیستند.دیوارها وجود دارند تا مانع کسانی شوند که به اندازهی ما، رویاهایشان را دیوانه وار دنبال نمیکنند. رندی پاش