این داستان با الهام از اتفاقات واقعی نوشته شده است.
🎵 موسیقی متن
چطور میتوانم تمام آنچه هستم را بپذیرم در حالی که تمام آنچه هستم را دوست ندارم؟
این سؤالی بود که سوفی بارها و بارها در طول سفر شفابخش خود از خودش و درمانگرش پرسیده بود.
او درک نمیکرد چطور میتواند چیزی را بپذیرد که دوستش ندارد و حتی از آن متنفر است!
دلیل دیگری که باعث میشد سوفی نتواند دعوت درمانگرش را به «پذیرش خویشتن» قبول کند، این بود که آن را از جنس حرفهای اینستاگرامی و انگیزشی میدانست؛ حرفهایی که اغلب اوقات هیچ پایه و اساس علمی و درستی ندارد و با عقل سلیم هم جور درنمیآید.
او سالها پیش تصمیم گرفت از چنین فضایی فاصله بگیرد و دیگر نمیخواست به عقب برگردد. در واقع، او از فریب و دلخوشی الکی خسته شده بود و ترجیح میداد، به حقیقت پناه ببرد.
وقتی درمانگر سوفی متوجه شد که او مشتاق و آماده است تا با واقعیت روبرو شود، این جملهی کوتاه از کارل راجرز را برایش نقل کرد:
«در صورتی میتوانم تغییر کنم که خودم را همانگونه که هستم بپذیرم و این پارادوکسِ عجیبی است.»
سوفی، کارل راجرز را میشناخت و میدانست که یک روانشناس انسانگرا است. این جملهی کوتاه از راجرز، ذهن او را برمیانگیخت تا درباره معمای «پذیرفتن چیزی که دوست ندارد» بهتر بیندیشد.
موضوعی که کارل راجرز به آن اشاره میکرد پذیرش خویشتن بود؛ بنابراین، سوفی فکر کرد علمیترین کار این است که این موضوع مهم و مبهم را از نگاه راجرز ـ که روانشناس محبوبش بود ـ بررسی کند.
در حقیقت، او در جستجوی کشف واقعیت درونی خود بود و شاید نگاهی متفاوت میتوانست او را از میان تاریکی تردید به سوی نور عبور دهد.
سوفی برای خلوت با خود و تمرکز بر دنیای درونِ خود، از نوشتن هدفمند استفاده میکرد. در واقع، ژورنال نویسی متفکرانه، ابزاری بود که برای کار عمیق بر روی زندگی درونی خودش انتخاب کرده بود.
او به کمک ژورنال مخصوص خود، آموختههایش را به طور دقیق و عمیق تحلیل میکرد؛ آموختههایی که با مطالعه نگرش کارل راجرز ـ یا سایر افرادی که به آنها اعتماد داشت ـ در مورد پذیرش خویشتن به دست میآورد.
در این فرایند، سوفی یاد گرفت که «پذیرش» لزوماً به این معنا نیست که او همه بخشهای خودش را دوست دارد. منظور از پذیرش این است که آغوشش را به روی آنچه هست باز کند؛ به جای اینکه بکوشد آن را طرد یا انکار کند.
سوفی داشت از پشت لنز کارل راجرز به موضوع پذیرش خویشتن نگاه میکرد و چیزهایی را میدید که قبلاً از وجودشان خبر نداشت؛ اینکه پذیرش به معنای در اختیار داشتن ظرفیت و فضایی وسیع در درونِ ماست که میتوانیم همه چیز را در آن، جا بدهیم: تمام نقصها، سرگردانی، آشفتگی، لذت و خوشی، درد، تمرکز و حضور داشتن در لحظه، پریشان فکری، زیبایی و ترس و … (هر آنچه هست در همان لحظه)
سوفی در فرایند ژورنال نویسی متوجه شد که او چطور از احساساتِ متضاد خودش طفره میرود. در اصل، او احساسات را به دو دسته خوب و بد تقسیم کرده بود و با احساساتی که آن را بد میدانست مانند زباله برخورد میکرد.
او یک تصویر آرمانی و بینقص از خودش در ذهن داشت و دلش یک زندگی خالص میخواست؛ به همین دلیل، به شکل ناآگاهانه دست به خشونتی سنگدلانه میزد و بخشهایی از خودش را که دوست نداشت قطع میکرد و دور میانداخت.
با زندگیاش هم همینطور بدرفتاری میکرد و میکوشید آن را بیرحمانه تصفیه و پاکسازی کند.
حقیقت این بود که سوفی نگاهی انسانی و واقعی به خودش و زندگی نداشت. او فراموش کرده بود که یک انسان است نه یک شئ یا یک مکان؛ بنابراین، نمیتواند خود واقعیاش را تکه تکه کند یا از آن فرار کند. نمیتواند برای زندگی در یک دنیای خیالی ـ که با واقعیات سازگار نیست ـ خودش را از احساساتِ نفرتانگیز اما انسانی و واقعیاش، جدا کند.
سوفی باور داشت که تمرین مایندفولنس و شفقت به خود میتواند به او کمک کند تا آسانتر با حقیقت روبرو شود؛ با این حقیقت که در مسیر رضایت و اصالت باید بکوشد همه چیز را بپذیرد و با «واقعیت» زندگی کند نه با تصویر خیالی و ناقصی که از خودش و زندگی ساخته است.
او برای رسیدن به پذیرش خویشتن نیاز داشت دقیق، محکم، صادق و شجاع باشد و نوشتن، چنین امکانی را به او میداد؛ نوشتن، چيزهای مهم را جلوتر میآورد و از دور دست جلوی چشم او قرار میداد.
برای سوفی، ژورنال نویسی متفکرانه یکی از بهترین ابزاری بود که به کمک آن میتوانست ـ به شکلی مؤثر ـ هنر دست یافتن به واقعیتها و انسان شدن را بیاموزد.
آگاه شدن سوفی از عادتها و باورها و آموختههای خودش، او را به سمت درک و پذیرش تغییر آنها هدایت میکرد؛ تغییری که به تدریج از او یک آدم جدید میساخت. آدمی که دیگر آدم ماه قبل یا سال قبل نبود بلکه یک آدمِ تغییر کرده بود که در حال یادگیری و رشد است و توانایی زیستن در یک زندگی واقعی و سالم (قطعه قطعه نشده) را دارد.
به سوفی یاد داده بودند که لازم است بخشهایی از کسی که هست را اصلاح کند. به همین دلیل او مجبور بود از کسی که هست خجالت بکشد و باور داشت که باید بخشهایی از خود واقعیاش را پنهان، حذف یا تحقیر کند.
این باور، باعث شده بود وانمود و تظاهر کند، نقاب بزند و خودش را مطابق انتظارات دیگران نشان دهد.
اما او کم کم از نقش بازی کردن خسته شده بود و نمیتوانست لباسی را که دیگران بر قامت او دوخته بودند، تحمل کند.
این لباس تصنعی شاید در نگاه دیگران جذاب و برازنده به نظر میرسید اما سوفی تنها کسی بود که به خوبی میدانست لباس اصیلی که زیر آن پنهان کرده چقدر او را خاصتر و دوستداشتنیتر میکند.
سوفی دیگر نمیخواست اسیر چنین باور رنجآوری باشد و با تغییر آن میتوانست احساس رهایی و اصیل بودن کند. از این رو، تصمیم گرفت به جای پنهان کردن بخشهایی از وجودش، تمامِ خودش را بپذیرد؛ تمام کسی که هست.
او تصمیم گرفته بود به جای تلاش بیوقفه و بیهوده برای انکار و ویرایش و تحریف واقعیت، تمام انسانیتِ خودش را در آغوش بگیرد و بپذیرد.
در طول مسیر، درمانگر سوفی مدام به او یادآوری میکرد که «هدفِ شفا و بهبود این است که بپذیریم که هستیم و در حقیقتِ خودمان زندگی کنیم. همهی ما به این پذیرش برای بازگشت به خودمان نیاز داریم.» این دقیقاً همان کاری بود که سوفی در حین مطالعه و نوشتن هدفمند، آن را تمرین و تجربه میکرد.
سوفی در این فرایند یاد گرفت که نیازی به خلاص شدن از شر چیزهای سخت ندارد. نیازی ندارد که درد را از بین ببرد، از آسیب پنهان شود، یا گذشتهاش را فراموش کند.
در عوض، به فرصت و فضایی نیاز دارد تا بتواند احساس کند کافی است و خودش را به طور کامل نشان دهد. تا بتواند برای همه بخشهای خودش جا باز کند؛ حتی بخشهایی که هنوز در حال بهبود بودند. تا بتواند خودش را به خاطر همه وقتهایی که دوباره سراغ عادتهای قدیمیاش میرفت ببخشد و شرم را بارها و بارها پشت سر بگذارد و از آن عبور کند. تا بتواند تمام آنچه هست، تمام آنچه تجربه کرده، تمام آنچه گفته و آرزو کرده ـ همه چیز را ـ به طور کامل بپذیرد.
سوفی در طول فرایند ژورنال نویسی متفکرانه متوجه شد که اگر ظرفیتِ پذیرش خویشتن را در خودش ایجاد کند و اقدامات همسو با آن را انجام دهد، قادر خواهد بود امکانهای بیحد و حصری را در زندگیاش خلق کند.
⏱️ مکث
شما چه حسی دارید و چطور فکر میکنید؟
📌 پینوشت: ژورنال نویسی متفکرانه، سبکی از ژورنال نویسی است که بر موضوع یا مسئلهای خاص تمرکز میکند و تمرین این سبک، میتواند آگاهی ما را نسبت به خود و دنیای اطرافمان دگرگون کند.
فضای ساختاریافته و هدفمند ژورنال هایی که مخصوص این سبک از ژورنال نویسی طراحی شدهاند، این امکان را برای ما فراهم میکند تا اندیشههای خودمان را به شکلی عمیق و دقیق ثبت کنیم و بر این اساس ـ به شکلی مسئولانه و متعهدـ اقدامات لازم را در جهت «خلق سبک زندگی دلخواهمان» انجام دهیم.
میکروگام ابزاری برای یادگیری و اقدام است و با عشق ساخته شده برای اینکه کمک کند، در مسیر رسیدن بمانیم و از رنجِ راه کم کند، تا سریعتر و با خیال راحت به جستجوی هدفهای بزرگتر و چشم اندازهای زیباتر برویم.
اگر در طول مسیرتان، احساس کردید نیاز دارید با کسی حرف بزنید میکروگام آماده است، همراه و همقدم شما باشد.🌻
دیوارهای بلند را نساختهاند تا مانع رسیدن ما به رویاهایمان شوند.
دیوارها را ساختهاند تا با سخت کوشی و عبور از آنها، به خود و دیگران نشان دهیم که رویاهایمان چقدر برایمان مهم هستند.دیوارها مانع ما نیستند.دیوارها وجود دارند تا مانع کسانی شوند که به اندازهی ما، رویاهایشان را دیوانه وار دنبال نمیکنند. رندی پاش