تمرین چهاردهم: برای اینکه خودمان را کمتر قضاوت کنیم
ما خودمان را برای خیلی چیزها قضاوت میکنیم. برای شکل ظاهری خودمان، برای فرم و سایز بدنمان، برای اشتباهاتی که مرتکب شدهایم؛ اشتباهاتی که مربوط به ده سال پیش بوده یا خطاهای کوچکی که هرازگاهی در محیط کار از ما سر میزند.
این چیزها موجب میشود تا احساس بیارزشی و ناکافی بودن کنیم.
گاهی فکر کردن به بایدها و نبایدها ما را وادار به قضاوت کردن در مورد خودمان میکند. امروز باید در محل کارم کارهای بیشتری انجام میدادم. من باید قویتر باشم. باید کارم را بهتر انجام بدهم. نباید اینقدر بخوابم. باید باهوشتر، لاغرتر، جذابتر، عضلانیتر و خلاقتر باشم.
ما همچنین خودمان را به خاطر احساساتمان قضاوت میکنیم؛ به خاطر غمگین بودن، به خاطر عصبانی بودن، به خاطر ترسیدن. تجربهی طیفی از احساسات، بخشی از انسانیت ماست. در واقع، ما خودمان را به خاطر احساساتمان و به خاطر انسان بودنمان قضاوت میکنیم.
قضاوت کردنِ خود به شکل منفی و بیش از حد، میتواند منجر به تردید نسبت به خود شود به طوری که گرفتار ایستایی و رکودِ فلجکننده میشویم و این شرایط، ما را از اقدام کردن، یادگیری چیزهای جدید و پذیرشِ خودمان همانگونه که هستیم، بازمیدارد.
خوشبختانه، این مشکل با کمی تمرین و تلاش و استفاده از مهارت حل مسئله قابلحل است.
چطور خودمان را کمتر قضاوت کنیم؟
بیشتر اوقات ما در مورد خودمان به طور ناخودآگاه قضاوت میکنیم. این یک صدای پسزمینه است که با آن بیدار میشویم و در تمام روز این صدا را میشنویم. حتی شب وقتی به رختخواب میرویم، این صدا با ماست.
به همین دلیل خیلی مهم است که مراقب افکار خودمان باشیم.
ایدههای زیادی برای اینکه کمتر خودمان را قضاوت کنیم وجود دارد اما برای شروع میتوانیم از این روشها کمک بگیریم:
از خودت بپرس: چه چیزی مانع رسیدن من به هدفم شد؟
ما نیاز داریم آگاهی و دقت خودمان را افزایش بدهیم تا متوجه شویم در هنگام صحبت کردن با خودمان چه مواقعی از کلمه «باید» استفاده میکنیم.
برای مثال این فکر را در نظر بگیرید: من امروز باید در محل کارم کارهای بیشتری انجام میدادم.
این فکر، مخرب و فلجکننده است و ما میتوانیم آن را به این شکل تغییر دهیم:
ای کاش امروز در محل کارم کارهای بیشتری انجام میدادم. من تعجب میکنم که چه چیزی مانع شد؟
شاید عوامل دیگری نیز بر عملکرد امروز من تأثیرگذار بوده. اگر مدام حرفم را قطع نمیکردند یا با عدم قدردانی باعث ناراحتیام نمیشدند یا اگر انرژی بیشتری داشتم شاید میتوانستم عملکرد بهتری داشته باشم.
در اصل، ما پیش از اینکه همه باید و نبایدها را به تنهایی به دوش بکشیم، نیاز داریم سهم خودمان را در اتفاقات زندگیمان بدانیم و درک کنیم که دیگران نیز سهمی در این اتفاقات داشتهاند و ما به تنهایی مسئول تک تک تکههای این پازل نیستیم.
از خودت بپرس: چه کسی این را میگوید؟
اگر خوب دقت کنیم متوجه این حقیقت میشویم که قضاوتهای منفی ما در مورد خودمان فقط در حد «فکر» است نه بیشتر.
هر روز هزاران فکر، ما را درگیر خودشان میکنند. ما این انتخاب را داریم که از این افکار پیروی کنیم (تحت حاکمیت آنها باشیم) یا به سادگی از وجود آنها آگاه شویم و دوباره روی چیز دیگری تمرکز کنیم.
هر زمان که قضاوت منفی و شدید در مورد خودمان داشتیم میتوانیم این تمرین را انجام بدهیم و از خودمان بپرسیم چه کسی این را میگوید؟ این صدای کیست؟ این صدا، حقیقت را بیان میکند یا فقط صدای باورها و افکاری است که از جامعه، قلدرهای مدرسه در دوران کودکی، والدین یا آشنایان و نزدیکانم آموختهام و وام گرفتهام.
ما نیاز به ایجاد فضای کافی برای خودمان داریم تا قضاوتهای مخربمان را بازنگری کنیم و در نهایت، بر روی چیزهایی که مهم است تمرکز کنیم؛ چیزیهایی که از ما برای ایجاد رابطهای سالم با خودمان و تجربهی زندگی بهتر و رضایتبخشتر، حمایت میکنند.
به یاد داشته باشید که خواندن مطلب کافی نیست. برای به دست آوردن بهترین نتایج، باید هر چیزی را که در این مطلب یاد میگیرید، به صورت عملی تمرین کنید. تمرین، بخش مهمی از یادگیری رهایی از قضاوت است. تمرین، بخش مهمی از یادگیری عشق به خود است.
منبع:
آخرین تمرینات